احوالات آوا
گل دخترم چطوره؟ قربون اون "چطوری" گفتنت برم من...
آوا جون امروز 25/10/90 هست و شما یکسال و چهار ماه و چهارده روزت شده هورااااااااا
این وبلاگ پر شده از روزهای قشنگی که با هم داریم
گاهی خودم میام و پستهای قبلی رو می خونم خیلی خوشحالم که خاطراتت رو ثبت کردم
و از خوندن اینهمه زیبایی لذت بیشتری میبرم
الان ساعت 3:10ظهر است ... خونمون خیلی ساکته البته اگه همسایه بغلیمون بذاره
من نمیدونم مگه یه نفر (مامان)و نصفی بچه چقدر می تونن سر و صدا ایجاد کنن...
الان هم پشت در وایسادن و دارن بلند بلند با هم حرف میزنن نمی دونم چرا در
خونشون رو نمی بنده ......خلاصه خیلی از دستشون شاکیم
بگذریم .... و مثل همیشه سکوت می کنیم
یه کم هم از خراب کاریهات بنویسم البته من خیلی سعی می کنم
که دعوات نکنم و به خودم می گم که کوچولو هستی و با دعوا کردنت مسئله حل نمی شه
بیشنر اوقات سعی می کنم حواست رو به یه چیز دیگه پرت کنم
راستش نمی خوام بگم دختر خراب کاری هستی چون واقعا نیستی ولی خوب کنجکاوی و همه جا
رو می گردی و اگه چیزی رو ببینی که قابل حمل و جابجایی باشه ازش نمی گذری
امروز قبل از خواب دلت هوای حموم رو کرده بود مگه بی خیال شدی بلاخره موفق شدی و
کلی آب بازی کردی ......
چند روز پیش هم وقتی دلت حموم خواست امدی جلوی من و شروع کردی لباسات رو از تنت
برون کشیدن
البته نمی تونی درشون بیاری ولی منظورت رو میرسونی ...... فقط وقتی از کوچه بر می گردیم
کاپیشنت رو خودت در میاری انقدر دستات رو تکون می دی تا از تنت بیفته
عکسای آتلیه 2 ماه پیش هم بلاخره به دستمون رسید و خیلی خوب شده بود
کلمات جدید:
مـــــــا هی
آوا چند کیلوه : " ده کیلو "
از روی کتاب گربه برات می خونم زبون زبری داره .... زبونشو در میاره
تو هم زودی زبونت رو در میاری :)
بعد می گم : نه لاغره نه چاقه .....چشم پیشی چراغه
تو هم زودی چشمات رو می بندی و باز می کنی مثلا چشمک می زنی :)
یه شمال خوب هم با آزاده جون رفتیم که خیلی بهمون خوش گذشت و البته هوا هم خیلی همکاری
کرد و آفتابی و عالی بود
آوا و آیسان :
شنیدی می گن مرغ یه پا داره ؟؟ دیدی؟؟
البته یه کم بی کیفیت شده آخه دورت پر از وسایل بود شده بود شبیه خونه قمر خانم :)
منم یه کم عکس رو کوچیک کردم ولی هدف پاهای شما تو بشقاب بود که دیده میشه
و این هم از علاقه شما به نشستن بر روی همه چی:
و البته همین بازی که روش نشستی رو خیلی دوست داری تمام قطعاتش رو درست سر
جاشون میندازی و مثل همیشه ما رو شگفت زده تر از قبل می کنی
کارتهای بن بن بن مقدماتی رو برات گرفتم
اینها رو می شناسی و می گی:
ساعت: "تیک تیک" ..........تاپ تاپ........گل ........آب ...بابا......مامان ....نی نی
الان بقیه رو یادم نیست:) باور کن چند روزه می خوام برات مطلب بنویسم و کلی کارهات تو ذهنم بود
اما همیناش الان یادمه :)
وضعیت دندونها: دندون هشتمت که پایین سمت چپ دومی بود 20/9 /90 بیرون زد ... هفته پیش
دوتا دندون آسیاب بعد از نیش پایینت در امدن اول سمت راستی و به تازگی سمت چپی
انقدر لثه ات متورم و بلند شده بود من فکر کردم می خواد کوه بیرون بیاد
البته الان هم کامل بیرون نیومده و فقط به میزان سر سوزن زده بیرون امیدوارم زیاد اذیتت نکن
دختر گلم خیلی خیلی دوست دارم