شهریور گشت 91
سلام دخترک دوساله من
الهی فدات بشم که هر روز بزرگتر و شیرین تر می شی
ببخشید یه کم دیر پستت رو ارسال می کنم ....
اول اینکه از تولد باباجون همینجوری ما براتون شمع روشن می کنیم و شما دوق می کنید..
همش آهنگ تولد رو می خوای و منم میرم کیک می خرم تا شاید شما به هوای تولد یه کم کیک
هم بخوری
آخه یه چند روزی بود که خیلی بی اشتها شده بودی
اینم آوا و کیک و شمع:
یه روز هم همسایه خوبمون علی جون امد خونمون ...علی جون و مامان گلش از محله ما رفتن
یه کم دورتر ..امیدوارم بازم پیش ما بیان
اینم دوتا جوجه ریزه میزه:
برای تعطیلات عید فطر که تقریبا اخرای مرداد هم بود رفتیم شمال و شما کلی آب بازی کردی
برنامه روزانه ات اینجوری بود تا بیدار میشدی مامان فاطی رو صدا میزدی و یه چیزی می خوردی و
میرفتی دریا خیس خیس بر می گشتی و یه دوش می گرفتی و کلی بازی می کردی
عصرا هم می رفتیم بیرون و شما کلی از سروکول هممون بالا می رفتی.... خلاصه همش
می گفتی " دیا..آب باسی"
تقریبا یه هفته بعدش هم به مناسبت اجلاس سران کشورهای غیر متعهد تهران تعطیل اعلام شد
و ما چند روزی رفتیم دماوند و اونجا کلی با دوست جدیدت عسل بازی کردی
عسل یکسال از شما بزرگتر بود ... اونجا هم همش می گفتی "آتی باغ" یعنی فاطی بریم تو باغ
خلاصه همش درگردش و بازی بودی و اصلا هم خوب غذا نمی خوردی
بابا ناصر یه روز برگشت تهران تا به کارهاش برسه و برگشتنه برای شما کیک تولد گرفت
آخه فقط 2 روز مونده بود تا تولدت ..ممنون بابا ناصر مهربون
و این بود که اولین تولد شما برگذار شد البته شما از خواب بیدار شده بودی و بسیار بد اخلاق بودی
نمی دونم چرا ولی باز چسبونکی شده بودی و اصلا نمی خندیدی
چندتا لباس دوست داشتنی هم برات خریدیم که دوست داشتم بزرگ شدی عکسشون رو ببینی
و یه شلوارر با مزه داشتی که بابا جون برات سوغاتی اورده بود منم بلاخره یه تاپ مناسب براش خریدم:)
خیلی بهت میاد :) البته یه کم کمر شلوارش بزرگ بود اما قدش اندازته
لباس نو مبارک دخترک دوست داشتنی من
همیشه دوست دارم