دوسالگی قمری آوا جونم
سلام عزیز دلم
امروز می خواستم دومین سالگرد قمری تولدت رو بهت تبریک بگم عسلکم
22رمضان هر سال من یاد روزی می افتم که تو رو عاشقانه در آغوش کشیدم و برای همیشه
در قلب خودم جای دادم
یادمه اون شب مامان فاطی پیشمون مونده بود ... تلویزیون اتاق رو روشن کرد تا دعاهای احیا رو
گوش کنیم .... من نیمه هوشیار بودم و بر اثر داروها هی خوابم می برد....
سال بعدش که پارسال بود شب بیست و سوم احیا بودیم ..امسال هم رفتیم همون مهدیه با
عمه جون ....
امسال شب بیست و یکم هم رفتیم :) ...از ساعت حدودا 11:30 رفتیم
شما که کلی سر حال بودی و هی می خواستی بازی کنی... یه کم اون طرف تر یه نی نی رو
دیدی خلاصه حدودا یه ربعی ما رو بردی تا نی نی ببینی...بعدا هم دوتا دختر بچه رو دیدی
انگار یه عالمه حرف داشتی کلی براشون حرف زدی....
اونا هم هاج و واج شما رو نگاه می کردن آخه اصلا متوجه حرفای شما که با جدیت میزدی
نمی شدی:)
اینم آوا با لباس عزاداری برای حضرت علی (ع)
خلاصه شما هم تا حدودای ساعت 3 بیدار بودی و رضایت به خوابیدن نمیدادی
همش هم ما رو نگاه می کردی و هرکاری ما میکردیم تو هم تکرار می کردی
دستات رو برای دعا بالا می بردی و وقتی دیدی همه قران روی سرشون گذاشتن شما هم کتاب
منو گرفتی و گذاشتی روی سرت و یواش یواش خوابت برد :)
انشالله همیشه خدا نگهدارت باشه و سایه قران روی سرت عزیزم
شب بیست و سوم هم رفتیم احیا
با محیط بیشتر آشنا شده بودی و کمتر به من چسبیدی...ولی بازم نمی خوابیدی ...
کلی دعا کردی و دستات رو بالا گرفتی ... و من کلی تو دلم قربون دورت می رفتم
انشالله همه دعاهات قبول شده قشنگم
وقتی یه کم شلوغ شد و خانمها همه نشستن شما اطرافت رو خوب نمیدید و همش میومدی
روی پای من می ایستادی تا قدت بلندتر بشه و بتونی همه جا رو ببینی :))
راستی دیشب خونه مامان جون همه هی می گفتیم تولد مبارک تو هم دنبال کیک و
شمع می گشتی ..... همش می گفتی کیک و فوت (یعنی شمع)
ما هم یه شمع رو گذاشتیم روی هندوانه و روشن کردیم کلی خوشحال شدی و انگشتت رو
میزدی به هندوانه و مثل کیک می ذاشتی دهنت:)
خلاصه اینکه تولد قمری شما همزمان با شبهای قدر هست و همیشه به یاد من می مونه
انشالله همیشه مقدرات همه به خیر و خوشی باشی
چندتا کلمه و شعر:
نوشابه = "اشوفه"
دوست دارم ...آوا می گه "ییلی" (خیلی)
شعر هم کل جوجه جوجه طلایی رو با من می خونی
"تاب تاب اباسی خدا منو نندازی"
عمو زنجیر باف "بله"
زنجیر منو بافتی"بله"
پشت کوه انداختی"بله"
بابا امده"چی چی آورده" اینجا دیه هزارتا بوست می کنم با چی چی اورده گفتنت:)))
بعد هم صدای پیشی یا هاپو یا مرغ(صدای مورد علاقته) یا خروس رو در میاری
کجایی"بالابلندی"
چی می خوری"نون قندی" :)
قسمتی من "کــــــــــــــووووو"
گذاشتم زیر سبد "ایشی بردش"
"هاپیشته هاپیشته" :)
آوا جونم خیلی عزیزو نازی دخترم همیشه دوستت دارم