بهمن نامه 90
سلام سلام کی ماهه کی ستاره
آوا : من من من من
کی توی دستاش گل دوستی داره
آوا : من من من من
سلام به هرکی دستشو بالا کرد ............. با شادیهاش سرو صدا به پا کرد
عزیزم خیلی کارات شیرین شده
یه طبقه بندی می کنم که یادم نره مطالب رو :)
اول بهمن: دندان اسياب كوچك بالا سمت راست
دهم بهمن: دندان اسياب كوچك بالا سمت چپ
پانزدهم بهمن: دندان نيش پايين سمت راست الان سيزده عدد مرواريد خوشگل داري البته اسيابهاي
كوچيكت كامل نشدن و يه طرفشون زده بيرون و دوتا دندون نیش پایین سمت چپ و بالا سمت راست
هم تو راه هستن و شبیه یه کوه شدند و می خوان تشریف بیارن
دامنه کلمات شیرینت روز به روز بیشتر می شه گل دخترم
یه کتاب داری با نام " من و خوردنی ها" همیشه من اسم عکساش رو برات می گفتم و خودت
فقط "ما----> ماست" و "مو----> موز" و " تخی ---> تخم مرغ" رو می گفتی الان بیشتر
عکساش رو میشناسی و اسمشونو می گی : " کک---> کیک"..."عیل --->عسل"انگشتت رو هم
مثل وقتی من برات عسل رو می چرخونم می چرخونی و "ج---> هویج"و "آب پرتغال"البته پرتغالش
رو یه کم توی هم می گی ولی میشه منظورت رو فهمید عروسکم
از اسمها "مدا--->مهسا" البته با یه مقدار جیغ
عاشق کتاب نی نی کوچولو هستی و حتی سی دی اش رو برات گذاشتم تو ماشین و به عشق
دیدنش میای تا لباس تنت کنم بعد هم تو پارکینگ می گی "ددر"
با کتاب نی نی غذا می خوری و من همه شعرهاش رو برات می خونم
خودت هم عکساشو نگاه می کنی و می گی: " نی نی .. نی نی ...آب بخوره "
آخه بالای کتاب عکس شیشه شیر نی نی هست که تو باهاش آب می خوری
"الو---->hello" ... و کلماتی که توی بی بی انیشتن می بینی رو خیلی تکرار می کنی
همیشه ما می گفتیم آوا رو ببین و تو می گفتی "ایول"البته بیشتر به "ایـــیه" شبیه هست
حالا خودت می گی :"بابا رو ببین" بعد هم خودت می گی "ایــــیه" البته همه اسمها رو به جای
اسم خودت می ذاری "مامان رو ببین ...مدا رو ببین و ...."
کفش رو می گی :"پا"
خوراکی ها رو که میارم می گی : " با---> باز "
یه شعر دیگه هم می خونم ... عروسکای خوبم عروسکای خوبم
آوا:لالالالا لالالالا .... و خلاصه جاهای خالیش رو با آهنگ لالالالا رو می خونی
عکس شماره "1"
آوا پات رو بیار بالا " تو هم یه پات رو میاری بالا "و من هزارتا بوسش می کنم
عکسای لباسهارو می شناسی وکلاه" دستت رو می ذاری رو سرت"
دستکش " دستات و انگشتات رو باز و بسته می کنی"
شلوار و کفش و جوراب رو می گی :"پا"
بلوز " بلوزت رو نشون می دی"
سی دی رو که استپ می کنم می گی : "ااااا" و من وقتی می زنم روی صندلی میای میشینی
البته چند ثانیه خوب مادر بشین نرو اینقدر جلوی تلویزیون چشمای قشنگت خسته می شن
الان هم یه حلقه کردی تو پاهات و داری دور من می چرخی و گاهی تلویزیون می بینی
و البته از صندلی میری بالا و روش می ایستی
عاشق دمپایی های من هستی و همش تو خونه میری از تو آشپزخونه پات می کنی و راه میوفتی
تو خونه آخه تو عزیزمی...گل من می خوری زمین تو عکس شماره "4" می تونی ببینی که
دمپایی پوشیدی
این عکس هم نشان از بازیگوشی های شما داره
عکس شمار"2"
برای ارتقا فعالیتهات بردمت کلینیک برای بازی که دکی گفت بعضی از مهارتهات خیلی عالیه و
در حد 23 یا 24 ماهگیه و بعضی هاش در حد 18تا20 ماهگی .... حالا می خواییم همشونو به
یه سطح برسونیم تا حالا 4 یا 5 جلسه بردمت ولی اصلا علاقه نشون نمیدی و همش هرکاری
خودت دوست داری انجام می دی
دکی هم می گه تو خیلی خودمحوری و نمی خوای کارهایی که بقیه بهت می گن رو انجام بدی
می گه: آوا می خواد خودش بازی خلق کنه می خواد سرگروه باشه و اعتماد به نفسش خیلی
زیاده
یه قرار نی نی سایتی دیگه با دوستای گلمون گذاشتیم ... خیلی خوشحالم که با بچه ها در
ارتباطیم .. نمی دونی چقدر از دیدنشون و کارهاشون لذت می برم ...
خونه یکی از دوستای دبیرستانیم " نسترن جون" دعوت شدیم خیلی ذوق کردم آخه بیشتر
دوستای صمیمی دوران دبیرستانم بودن و فقط من بچه دار شده بودم ... و همه کلی قربون صدقه
تو میرفتن ..."نسترن جون " هم خیلی خیلی زحمت کشیده بود دست گلش درد نکنه
و البته وقتی رسیدیم خونه .... باورم نمی شد که خونه مونا همسایه روبرویمون رو دزد زده بود
خیلی ناراحت کننده بود و البته خیلی هم ترسناک انشالله برای هیچ خونه ای پیش نیاد
آخه همه مردم دارن با تلاش و زحمت زیاد پول در میارن بعد یه نفر بیاد و همه پولها و طلاها رو با خودش
ببره خیلی سخته
تقریبا یه هفته هم مریض شده بودی از یه تب شدید سه روزه شروع شد خیلی سخت بود
مخصوصا شبا که تبت خیلی می رفت بالا و من همش نگرانت بودم و بعد سه روز آبریزش و سرفه
ای خدا این مریضی ها رو از دور و بر این نی نی کوچولوهای نازنین دور کن آخه خیلی گناه دارن
بعد شما هم بابا و بعد من مریض شدیم که من همچنان مریضم و خوب خوب نشدم
این وسطا دکی شما هم که همیشه میبردمت داره تغییر مکان میده و میره یه جایی که احتمالا به
ما دوره و ما دیگه نمی بینیمش آخه شما خیلی دوسش داشتی و باهاش ارتباط خوبی داشتی
به نظر من و بابایی هم دکی خوبی بود و برات وقت می ذاشت
موهات رو بطور خیلی غیر منتظره کوتاه کردم
عکس شماره "3"
آوا جونم من خودم عاشق موهات بودم اصلا دلم نمیومد ولی خیلی کوچولو هستی و گناه داری
اینهمه اذیت بشی خلاصه روز30بهمن عصری بابا زود امد و دیدم وقت مناسبیه رفتیم آرایشگاه کودک
"موکا" که نزدیکمونه اول تو فکر کردی اوردمت برای بازی رفتی تو استخر توپا و کلی بازی کردی
خیلی خانم مهربونی بود و حدودا یک ساعت برات وقت گذاشت تازه قیچی رو ندیده بودی ولی
نمی ذاشتی به موهات دست بزنه
برات سی دی گذاشت اصلا توجه نکردی و اولین کاری که کردی این بود که اون لباس نایلونی رو از
تنت در بیاری و کل لباسات رو مویی کردی
خلاصه یه کم از موهات رو تو استخر توپ زد یه کمش رو روی اسبه که سوار شدی یه کمش رو
در حال نقاشی کشیدن و خلاصه کلی باهات بازی کردیم تا موهات کوتاه شد
بعدش شدی یه فرشته کوچولوی خوشگل
انگار یه جوجه ترو تمیز شدی هزارتا بوست کردم .. اولش یه کم تو ماشین بغضم گرفت گفتم نکنه
بعدا بگی چرا کوتاه کردی ولی واقعا لازم بود نوک موهات از دوران نوزادیت مونده بود و خیلی نازک
و بی جون بود و البته بیشتر به خاطر اینکه شما خیلی گرمایی هستی و پشت گردنت همش سرخ
می شد و شبها که به دست من و خودت گیر می کرد و گریه می افتادی و حمام کردنت که دوست
نداشتی شامپو بزنم و بعد نمی ذاشتی خشک کنم و ممکن بود با موهای خیس سرما بخوری...
بلاخره تصمیمم رو گرفتم و موهات رو کوتاه کردم قول میدم زود بلند بشه و البته من خیلی خیلی
قیافه جدیدت رو دوست دارم
عکس شماره "1" موهای قشنگت قبل از کوتاه کردنه و عکس شماره "2" پشت موهات رو نشون
میده که خیلی بلند شده بود
الان تو شدیدی تخم مرغ عزیز من آخه خوشگل عسل عزیزدلم
عکس شماره"4"
می بوسمت عزیزترینم