آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

دختر نازمون آوا

468 روزگی

1390/9/24 1:06
نویسنده : مامی
1,111 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر کوچولوی قشنگمقلب

امروز468روزت شدهعكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

468روز والبته شب هست که همش با من هستی + 9ماه قبلش +چندین سال از عمرم که به فکرت

بودمنیشخند میدونی که من از وقتی که دانشجو بودم و هنوز ازدواج نکرده بودم برات خرید می کردم و

همیشه دوست داشتم ... حالا که کنارم هستی و خدا رو شکر من به آرزوم رسیدم و یه عروسک

نازنین دارم دیگه خیلی خیلی دوست دارم

خلاصه اینکه 468روزه حس قشنگ مادر شدن با همه شیرینی ها و نگرانی ها با همه عشق و امید

و با همه لبخندها و اشک هاش امده سراغم ....

468روزه که زندگیم در حریر نگاه تو جون گرفته و لحظه هام بی تاب در آغوش کشیدنت شده

امیدوارم همیشه شاد و سالم باشی عزیزکم

                               تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

گل دخترم چندتا کلمه جدید یاد گرفتی:

می پرسم آوا شوفاژ؟ می گی: داغ

می پرسم آوا حموم رو دوست داره؟ می گی : بــــــــله

بابا رو دوست داره؟ بـــــــــله .... مامان رو دوست داره؟ بـــــــــــــله

وقتی شیر با نی می خوری یا آبمیوه می پرسم آوا چی داره؟ می گی: نی

نی رو خیلی دوست داری و وقتی بهت شیر یا آبمیوه می دم یه نی تودستت نگه می داری و بازی

می کنی و کلی خوشحالی

اسم یکی از عروسک هات رو گذاشتی "آمنه" نیشخند... انقدر قشنگ می گی آمنه که من میمیرم برات

عروسکهات رو می شناسی اسم یکی دیگشون ببریه وقتی می گم برو ببری رو بیار میاریش و

بوسش می کنی آخه همیشه می گم ببری رو ببوس ... تو هم یاد گرفتی

حالا یه روز هم عکس عروسکات رو می ذارم تا اگه تا بزرگیهات نمودن و خراب شدن عکسشون رو

ببینی عزیزکم

چند روز پیش دوستات امدن خونمون کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت از مامانای مهربونشون

ممنون که زحمت کشیدن و امدن پیشمون

از راست آیسان ... سوفیا .... رها ... باران ... آوا

دوستان

دوستان

البته مهمونی کاملا دخترونه بودنیشخند نه اینکه نخوایم پسرا رو بگیم هاااان نه.. پسرامون مریض شده

بودن ... علی جون و پرهام جون انشالله زودی خوب بشین و بیان تا با هم بازی کنیم

راستی تخت خوابت رو آوردم تو اتاق و چسبوندم کنار تختمون ... خیلی دوسش داری و براش

ذوق می کنی ... همه دارن اتاق بچه هاشون رو جدا می کنن من تازه تختت رو اوردم

آخه دیگه تو تخت و پارک نمی خوابیدی چون تا می ذاشتم توش بیدار می شدی و دیگه نمی موندی

یه مدت روی زمین کنار تخت خوابوندمت دیدم یه کم سر میشه شبا ترسیدم سرما بخوری

گاهی هم روی تخت کنار خودم می خوابیدی و نصفه شب بابا جون رو از تخت با لگد پرتاب می کردی

بیرون و بیچاره با پتوش میرفت ت حال می خوابید ....

بلاخره دیدم تخت هم بی کار افتاده تو اتاقت گفتم حالا حالا که در خدمتت هستیم بذار جای خوابت

مناسب باشه برای همین جای خودتون رو با امدن تختت تو اتاق ما محکم تر کردی

طبق معمول دیر وقته و منم خوابم میاد .. می بوسمت عزیزکم و مثل همیشه و تا همیشه

دوســـــــــــــتت دارمبهاربيست                   www.bahar-20.com

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

لنا
24 آذر 90 10:14
فقط آمنه رو بچسب شدید


شکوفه
24 آذر 90 23:48
افرین اوا کوچولو دختر خوب مامانی که شیر و ابمیوه میخوره نیکا هم نی دوست داره ولی فقط برا له کردن خلاصه اینکه دختر خوبی هست و جواب هم خوب میده فکر کنم حرف زدنش خوبه نسبت به بچه های دیگه
همیشه به قرار دوستان
دوسش دارم دونه برف رو با اون موهای قشنگش
ممنون گلم

مامان نائیریکا
25 آذر 90 12:24
منم مهمونی می خام. خاطره جون من بهمن می یام تهران ایندفعه حتما می یام دیدنت. وای چقدر این کوچولو ها خوردنی شدند
قدمتون سر چشم عزیزم

فهیمه
25 آذر 90 15:40
آفرین دختر خوب
چه باحال شده عکساتونم خیلی خوشگله بود چه باحالن 5تاشون
ممنون گلم

مامان حسین
27 آذر 90 15:29



جوجه نارنجی ما
28 آذر 90 0:36
ماشالا به تو دخمل ناز که هر روز خوشمل تر میشی و خانمتر .بوسسسسسسسسسس
ممنون عزیزم

مامان گیسو
29 آذر 90 22:51
سلام عشقم خوبی ؟
خاطره جونم دلم براتون یه ذره شده بود
ای جونمممممم عزیزم 468 روزگیت مبارک نفس خانم
ان شاا... 120 سالگی
بوسسسسسس
ممنون گلم منم همینطور

مامان گیسو
1 دی 90 2:44
این چه حرفیه عشقم من کاملاً درکت می کنم
ممنون از لطفت

مامان حسین
3 دی 90 14:56
سلام عزیزم
ما تو جشنواره کد 174 هستیم اگه دوست داشتین بمون رای بدین.ممنون


مامانی شیما وحدیث
5 دی 90 17:01
سلام مامانی آوا جون
الهی چقدرخانم ونازشده
میبینم که مزاحم پیداکردین
شوخی کردم .حدیث خانمی هم بااینکه دیگه داره چهارسالش میشه ولی هنوز تخت مارو ول نکرده
ولی باید شما تختشو تو همین اتاقش میذاشتی وهروقت خوابش میبرد رو تختش میذاشتیش
وقت کردی یه سری هم به مابزن
مرسی گلم

جغله کوچولو
6 دی 90 1:31
سلام . وبلاگ خیلی خوبی دارین تبریک میگم.
باعث افتخارمه که در لیست دوستان شما اسم من هم باشه.
خوشحال میشم به وبلاگ من تشریف بیارین.
سلامت موفق و پاینده باشید
www.jegheleh.niniweblog.com
ممنون گلم ... حتما

مامان محمدجان
9 دی 90 16:09
وای چقدر خوبه که آواجون ایتهمه دوست داره
منم خیلی دلم میخواد محمد با هم سن وسالاش بازی کنه
مرسی گلم

مامان وندا
16 دی 90 18:26
سلام،نازي آوا جون چقدر بزرگ شده ما هم تخت وندايي رو برديم تو اتاق خودمون يه چند روزي رو زمين خوابوندمش كه جدا باشه ولي سرد بود براي همين تختشو اورديم آوا جونو ببوس وقت كردي به ما هم سر بزنيد
ممنون خاله جون