468 روزگی
سلام دختر کوچولوی قشنگم
468روز والبته شب هست که همش با من هستی + 9ماه قبلش +چندین سال از عمرم که به فکرت
بودم میدونی که من از وقتی که دانشجو بودم و هنوز ازدواج نکرده بودم برات خرید می کردم و
همیشه دوست داشتم ... حالا که کنارم هستی و خدا رو شکر من به آرزوم رسیدم و یه عروسک
نازنین دارم دیگه خیلی خیلی دوست دارم
خلاصه اینکه 468روزه حس قشنگ مادر شدن با همه شیرینی ها و نگرانی ها با همه عشق و امید
و با همه لبخندها و اشک هاش امده سراغم ....
468روزه که زندگیم در حریر نگاه تو جون گرفته و لحظه هام بی تاب در آغوش کشیدنت شده
امیدوارم همیشه شاد و سالم باشی عزیزکم
گل دخترم چندتا کلمه جدید یاد گرفتی:
می پرسم آوا شوفاژ؟ می گی: داغ
می پرسم آوا حموم رو دوست داره؟ می گی : بــــــــله
بابا رو دوست داره؟ بـــــــــله .... مامان رو دوست داره؟ بـــــــــــــله
وقتی شیر با نی می خوری یا آبمیوه می پرسم آوا چی داره؟ می گی: نی
نی رو خیلی دوست داری و وقتی بهت شیر یا آبمیوه می دم یه نی تودستت نگه می داری و بازی
می کنی و کلی خوشحالی
اسم یکی از عروسک هات رو گذاشتی "آمنه" ... انقدر قشنگ می گی آمنه که من میمیرم برات
عروسکهات رو می شناسی اسم یکی دیگشون ببریه وقتی می گم برو ببری رو بیار میاریش و
بوسش می کنی آخه همیشه می گم ببری رو ببوس ... تو هم یاد گرفتی
حالا یه روز هم عکس عروسکات رو می ذارم تا اگه تا بزرگیهات نمودن و خراب شدن عکسشون رو
ببینی عزیزکم
چند روز پیش دوستات امدن خونمون کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت از مامانای مهربونشون
ممنون که زحمت کشیدن و امدن پیشمون
از راست آیسان ... سوفیا .... رها ... باران ... آوا
البته مهمونی کاملا دخترونه بود نه اینکه نخوایم پسرا رو بگیم هاااان نه.. پسرامون مریض شده
بودن ... علی جون و پرهام جون انشالله زودی خوب بشین و بیان تا با هم بازی کنیم
راستی تخت خوابت رو آوردم تو اتاق و چسبوندم کنار تختمون ... خیلی دوسش داری و براش
ذوق می کنی ... همه دارن اتاق بچه هاشون رو جدا می کنن من تازه تختت رو اوردم
آخه دیگه تو تخت و پارک نمی خوابیدی چون تا می ذاشتم توش بیدار می شدی و دیگه نمی موندی
یه مدت روی زمین کنار تخت خوابوندمت دیدم یه کم سر میشه شبا ترسیدم سرما بخوری
گاهی هم روی تخت کنار خودم می خوابیدی و نصفه شب بابا جون رو از تخت با لگد پرتاب می کردی
بیرون و بیچاره با پتوش میرفت ت حال می خوابید ....
بلاخره دیدم تخت هم بی کار افتاده تو اتاقت گفتم حالا حالا که در خدمتت هستیم بذار جای خوابت
مناسب باشه برای همین جای خودتون رو با امدن تختت تو اتاق ما محکم تر کردی
طبق معمول دیر وقته و منم خوابم میاد .. می بوسمت عزیزکم و مثل همیشه و تا همیشه