آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

دختر نازمون آوا

عروسک نازم

1390/9/6 2:32
نویسنده : مامی
1,553 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسک قشنگم

خوبی مهربون مامان؟ ببخشید که خیلی درگیرم و اصلا نمیرسم برات پست بنویسم ... راستش

دچار " ترس از جدایی " که بین 12 تا 18 ماهگی رخ می ده شدی و باورم نمی شه که این حالت

چقدر تو رو به من چسبونده نیشخند

همش به پاهای من می چسبی و می خوای که با اون حالت عجیب و غریب باهات راه برم .....

همش می گی " مامانه " مامانه " و دنبال من هستی ....

وای که نمی دونی شرایطم چقدر ناجور شده اصلا ازم جدا نمی شی همه کارهام مونده حتی

 نمی رسم وسایل خونه رو درست جمع و جور کنم ...

تازه غریبی هم می کنی و وقتی میریم مهمونی اوضاع از این بدتر می شه مخصوصا اگه بچه

نباشه که تو رو یه کم سرگرم کنه که دیگه باید برم تو یه اتاق و همش با شما عزیز دردونه تنها

باشم ....

این خونه مونا جون همسایمونه که چند روز پیش رفتیم :

آوا

خبر زیاد دارم از خودت شروع می کنم

1- خیلی دوست داشتم در14ماه و 14 روزگی برات پست بذارم تاریخ قشنگی بود اما نشد

ببخشید ... در تاریخ 14ماه  و 17 روزگی رفتیم دکتر برای چکاپ ماهانه نتایج:

 وزن :9500 لبخند... قد :73خنثی.... دور سر: آخه الان نصفه شبی برم از کجا کارت رشد رو بیابم چشمک

خلاصه اوضاع بد نیست انشالله بهتر هم بشه تازه امروز هم بردمت دوباره دکتر آخه یه چند روزی

بود سرفه می کردی دکی گفت چیزی نیست خدارو شکر و فقط یه شربت زادیتین داد ....

امروز وزنت :9650 بود تازه 150تا برای لباسات کم کرده بودمتفکر .... امروز خیلی سرد بود و کلی

برف امد .... منم می بردمت پشت پنجره و برات می خوندم :

به به چه برفی دونه به دونه ...... چه سفید چه خوبه چه مهربونه

خونه خیابون مونده زیر برف ...... روز برف بازیه بچه ها پاشید

تو هم کلی ذوق می کردی ....

آوا2

2-خبر خوب بعدی : مامان بزرگ مهربون از مکه برگشت و کلی خوشحالمون کرد .... رفتیم

فرودگاه نمی دنی چقدر از دیدن بچه ها ذوق کردی اما فقط چند دقیقه .... و بعد من موندم و

آوای گل سینه مادر ..... حتی بغل بابایی هم نمی رفتی داشتی من رو خل می کردی همش

غر زدی نمی دونم از جمعیت خوشت نمیاد یا یه کم هم محوطه گرم بود و گرمت شده بود ...

خلاصه مامانی امد و اول نشناختی و گریه کردی ولی تو ماشین یواش یواش یادت امد و رفتی

پیشش و تو خونه هم کلی باهاش بازی کردی  ....... آوا تو سهم همه رو تو سوغاتی گرفتی

باورت نمی شه چقدر لباسای خوشگل و کفشای قشنگ سوغاتی گرفتی .... تو پست بعدی

عکساشو می دارم تا برات یادگاری بمونه عزیزم ...(عکسها در ادامه مطلب اضافه شد)

3- تو هفته پیش خونه آزاده جون رفتیم تا با دخی نازش بازی کنی خیلی بهمون خوش گذشت

متاسفانه دوربین نبردم و شارژ گوشیم هم کم بود و نشد زیاد عکس بندازم

یه روز هم علی جون امد پیشت و کلی بازی کردید:علی

4- کلمات اضافه شده به دیکشنری آوا :

منه = بده به من

مال منه = دست نزن بده به من

مامان منه = می خوام بیام بغلت مامان

باباته = بابا جونته

و از همه زیباتر صدای مرغ = قدقد قدقد که خیلی بامزه می گی و همه از شنیدنش خندشون

می گیره

٥- داشت یادم میرفت دندون هفتم و هشتم هم در امدن و خوش امدن نیشخند دندون پایین نیش

سمت راست و پایین نیش سمت چپ همزمان تشریف اوردن که امروز عصر روئت شدن و

خوشحالمون کردن انشالله کمی از بد خلقی ها کاهش می یابد و شما خانم کوچولو کمتر اذیت

می شید( یه ویرایش کوچولو : دندون هشتمتون هنوز در نیومده و فقط جاش سفید شده ولی دندون

هفتمتون کاملا بصورت مورب از لثه گرامیتون زده بیرون و قابل مشاهده می باشد.)

عزیزمی گل خوشگل

خوب من دیدم تا مطلب داغه و حس و حالش هست زودی برات عکس انداختم تا از سوغاتیا یادگاری

بمونه برات عزیزم

سوغاتی

 

سوغاتی

اینم آوا خانم در روروئک ...آخه بعد از اینکه راه افتادی تازه یادت افتاد روروئک سوار نشدی و گاهی

سوارش میشی و چندتا بوق باهاش میزنی:)

سوغاتی

این کاپیشن فوق العاده خوشگل و خوشرنگه :

سوغاتی

اینم یه لباس بی نظیر که مامانی زحمت کشیدن و از H & M برات خریدن:

سوغاتی

اینم یه پیراهن خواستنی و زیبای دیگه از دبنهامز:

سوغاتی

مامان بزرگ مهربون دست شما درد نکنه خیلی زحمت کشیدی .... آوا جون خیلی شما رو دوست

داره ، امیدوارم همیشه در کنار ما شاد و سالم باشید ...قلبقلبقلبقلبقلب

راستی از کارهای دیگه که انجام می دی :

روی پنجه های پاهات با تلاش می ایستی و چند قدمی راه میری مثل رقص باله

دور خودت می چرخی در حد عالی ... اوایل زود سرت گیج می رفت اما الان حرفه ای شدی

وقتی مداد رنگی و دفتر نقاشیت رو میارم و می گم چشم چشم دو ابرو تو می گی: دو دو

به پتوت علاقه فوق العاده ای داری و هر وقت می بینی دیگه ولش نمی کنی و تو بغلت نگه

می داری

چندتا کار دیگه هم بود که بازم یادم رفت متفکر

خیلی برام عزیزی کوچولوی خوبمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

فهیمه
6 آذر 90 9:32
به به آواگلی
ماشاالله سوغاتیها هم مبارکت باشه خانوم خوشگله

ممنون عزیزم
مامان شینا
7 آذر 90 1:30
سوغاتیای خوشگلت مبارک
ماشالا چقد کلمه جدید یاد گرفتی
ممنون عزیزم

مهناز مامان سپهر
7 آذر 90 8:27
سلام ماشالله به آوا جون كه ان همه كلمه اد گرفه و شرن زبون شده.
سوغا تي هات مبارك عزيزم
دندون 7 و 8 هم قدمشون سر چشم خوش اومدن.
اين سن همه بچه ها بهانه گير ميشن خاطره جون ولي خداييش خيلي سخته. خدا تحملمون رو زياد كنه كه عصباني نشيم از دستشون
ببوس آوا جون رو

مرسی دوست خوبم

فهیمه
7 آذر 90 9:21
مامان آوا جون من وبلاگ آوا جونو لینک کردم اگه اکشال نداره شماهم دوست داشتی وبلاگ پسملیمو لینک کن ممنون ببوس آواگلی رو
حتما عزیزم ممنون

مامان محمدجان
7 آذر 90 10:54
سلام عزیزم
خوب شد پستت رو خوندم دیگه داشتم دلواپس میشدم
اخه محمد هم دقیقا همینجوریه مامانیه مامانی
اما من شنیده بودم اضطراب جدایی 18 اتفاق میوفته
نگو شروع شده و من غافلم
مامانی اوضاع احوال منم همینجوریه که توصیف کردی
خدا بهمون صبر بده این دوران رو هم به سلامتی بگذرونیم
ممنون گلم

مامان امیر علی
7 آذر 90 20:04
باز هم سوغاتی وای وای .ماشاله پس ما چی ؟ خوش به حالت اوا جونم .ماشاله تند تند دندون در می یاری و داری خانمی می شی واسه خودتا .
قابلی نداره عزیزم

فرزانه
8 آذر 90 0:16
آوا جونم مرواریدهای جدید مبارک ...

سوغاتی های خوشگل موشگل هم نوش جونت ...به که چی کیفی داره .

عکست با پسر منم خیلی بامزه شده ...


مرسی خاله جونم

زهرا مامی ویونا
8 آذر 90 0:41
ـفرین به آوای باهوش و خوشگل و ناناز و پرنسس که انقدر باهوشه

سوغاتیهاش هم مبارککککککککک
ممنون گلم

لنا
8 آذر 90 8:41
وای مبارکه عزیز دلم چقدر مامانی زحمت کشیده دستش درد نکنه

ممنون عزیزم

شکوفه
9 آذر 90 0:03
چشمتون روشن و زیارتشون قبول
مبارک اواجون باشه این همه سوغاتی های خوشگل انشالا به نوبت همه رو میپوشه و کلی مامانیش رو خوشحال میکنه

مرسی گلم

مامان زینب
9 آذر 90 8:17
هر وقت اوا رو میبینم یاد عروسکای پشت ویترین میافتم خدا حفظش کنه
مرسی دوستم لطف داری

مامانی فری
9 آذر 90 10:01
وب قشنگی داری خوشحال میشم به وب من سر بزنی و با نظرت منو خوشحال کنی درخواست یک مادر بزرگ
حتما ... ممنون گلم

مامان ترمه
9 آذر 90 11:41
عزیزم زنده باشن این فسقل ها
اما بدون این قضیه حالا حالا ها ادامه داره و به این زودی ها حالت چسبندگی کوچولوت از بین نمیره
خدایا همه این سنجاق سینه هارو در پناه خودت سالم و پرنشاط حفظ کن
آمین
ممنون عزیزم

مامان غزل
10 آذر 90 9:59
سلام به اوا خوشگله ومامان گلش

به به اواجونم مبارکه .

اون مرویدا هم حسابی مبارکههههههه
ممنون گلم

مامان سارا
10 آذر 90 10:55
عالي بود عالي
راستي از كلمه شيطنت از نگاه دوربين شما خيلي خوشم اومد. با اجازه ات تو وب سارا مي خوام استفاده كنم.
واقعا دختر نازي داري عزيزم. خدا برات نگهش داره. اينم هزاران هزار بوس آبدار براي دخملك خوشمزه
خواهش می کنم گلم کلمات قابلتون رو ندارن

مامان حسین
10 آذر 90 10:59
سلام سلام
دلم براتون تنگ شده بود.
اوا جون سوغاتیهات خیلی خوشگلن.دست مادر بزرگ درد نکنه.معلومه خوش سلیقن.
مرسی دوست جونم

مامان سید کوچولو
10 آذر 90 14:47
هم نوشته هات و هم عکسات و هم اوا جون و هم سوغاتی ها فوق العاده بودن
ممنون عزیزم

محيا كوچولو
10 آذر 90 18:40
آوا جون عروسك زيبا، خيلي نازي، منم دوست دارم زودتر بزرگ بشم و دندونام دربيان
مرسی گلم

مامان النا
12 آذر 90 18:45
سلام عزیزم
آی من قربونش برم چه خانوم گلی شده ماشالله
شرمنده من کم لطف شدم بخدا از شلوغی کارمه نازم
میبوسمت
ممنون عزیزم

مامان احسان
17 آذر 90 12:07
الهییییییییییییییییییییییی عزیزم
آپم
زودی بیا
حتما عزیزم

مامان امیر علی
18 آذر 90 14:35
ممنون عزیزم به ما سر زدین .اما سعی کن با برنامه ریزی حتما هرروز یک ربع به نوشتن خاطرات اوا جون برسی تا در اینده بخونه و خیلی براش جالب و دوست داشتنی می شه .
حتما عزیزم ممنون

مامان امیر علی
22 آذر 90 0:57
سلام عروسک ناز .مرسی به ما سر می زنید کد شرکت در مسابقه یک سالگی نی نی وبلاگ برای امیر علی 120 هست خوشحال می شیم به ما هم رای بدین .مرسی
حتما عزیزم