عروسک نازم
سلام عروسک قشنگم
خوبی مهربون مامان؟ ببخشید که خیلی درگیرم و اصلا نمیرسم برات پست بنویسم ... راستش
دچار " ترس از جدایی " که بین 12 تا 18 ماهگی رخ می ده شدی و باورم نمی شه که این حالت
چقدر تو رو به من چسبونده
همش به پاهای من می چسبی و می خوای که با اون حالت عجیب و غریب باهات راه برم .....
همش می گی " مامانه " مامانه " و دنبال من هستی ....
وای که نمی دونی شرایطم چقدر ناجور شده اصلا ازم جدا نمی شی همه کارهام مونده حتی
نمی رسم وسایل خونه رو درست جمع و جور کنم ...
تازه غریبی هم می کنی و وقتی میریم مهمونی اوضاع از این بدتر می شه مخصوصا اگه بچه
نباشه که تو رو یه کم سرگرم کنه که دیگه باید برم تو یه اتاق و همش با شما عزیز دردونه تنها
باشم ....
این خونه مونا جون همسایمونه که چند روز پیش رفتیم :
خبر زیاد دارم از خودت شروع می کنم
1- خیلی دوست داشتم در14ماه و 14 روزگی برات پست بذارم تاریخ قشنگی بود اما نشد
ببخشید ... در تاریخ 14ماه و 17 روزگی رفتیم دکتر برای چکاپ ماهانه نتایج:
وزن :9500 ... قد :73.... دور سر: آخه الان نصفه شبی برم از کجا کارت رشد رو بیابم
خلاصه اوضاع بد نیست انشالله بهتر هم بشه تازه امروز هم بردمت دوباره دکتر آخه یه چند روزی
بود سرفه می کردی دکی گفت چیزی نیست خدارو شکر و فقط یه شربت زادیتین داد ....
امروز وزنت :9650 بود تازه 150تا برای لباسات کم کرده بود .... امروز خیلی سرد بود و کلی
برف امد .... منم می بردمت پشت پنجره و برات می خوندم :
به به چه برفی دونه به دونه ...... چه سفید چه خوبه چه مهربونه
خونه خیابون مونده زیر برف ...... روز برف بازیه بچه ها پاشید
تو هم کلی ذوق می کردی ....
2-خبر خوب بعدی : مامان بزرگ مهربون از مکه برگشت و کلی خوشحالمون کرد .... رفتیم
فرودگاه نمی دنی چقدر از دیدن بچه ها ذوق کردی اما فقط چند دقیقه .... و بعد من موندم و
آوای گل سینه مادر ..... حتی بغل بابایی هم نمی رفتی داشتی من رو خل می کردی همش
غر زدی نمی دونم از جمعیت خوشت نمیاد یا یه کم هم محوطه گرم بود و گرمت شده بود ...
خلاصه مامانی امد و اول نشناختی و گریه کردی ولی تو ماشین یواش یواش یادت امد و رفتی
پیشش و تو خونه هم کلی باهاش بازی کردی ....... آوا تو سهم همه رو تو سوغاتی گرفتی
باورت نمی شه چقدر لباسای خوشگل و کفشای قشنگ سوغاتی گرفتی .... تو پست بعدی
عکساشو می دارم تا برات یادگاری بمونه عزیزم ...(عکسها در ادامه مطلب اضافه شد)
3- تو هفته پیش خونه آزاده جون رفتیم تا با دخی نازش بازی کنی خیلی بهمون خوش گذشت
متاسفانه دوربین نبردم و شارژ گوشیم هم کم بود و نشد زیاد عکس بندازم
یه روز هم علی جون امد پیشت و کلی بازی کردید:
4- کلمات اضافه شده به دیکشنری آوا :
منه = بده به من
مال منه = دست نزن بده به من
مامان منه = می خوام بیام بغلت مامان
باباته = بابا جونته
و از همه زیباتر صدای مرغ = قدقد قدقد که خیلی بامزه می گی و همه از شنیدنش خندشون
می گیره
٥- داشت یادم میرفت دندون هفتم و هشتم هم در امدن و خوش امدن دندون پایین نیش
سمت راست و پایین نیش سمت چپ همزمان تشریف اوردن که امروز عصر روئت شدن و
خوشحالمون کردن انشالله کمی از بد خلقی ها کاهش می یابد و شما خانم کوچولو کمتر اذیت
می شید( یه ویرایش کوچولو : دندون هشتمتون هنوز در نیومده و فقط جاش سفید شده ولی دندون
هفتمتون کاملا بصورت مورب از لثه گرامیتون زده بیرون و قابل مشاهده می باشد.)
عزیزمی گل خوشگل
خوب من دیدم تا مطلب داغه و حس و حالش هست زودی برات عکس انداختم تا از سوغاتیا یادگاری
بمونه برات عزیزم
اینم آوا خانم در روروئک ...آخه بعد از اینکه راه افتادی تازه یادت افتاد روروئک سوار نشدی و گاهی
سوارش میشی و چندتا بوق باهاش میزنی:)
این کاپیشن فوق العاده خوشگل و خوشرنگه :
اینم یه لباس بی نظیر که مامانی زحمت کشیدن و از H & M برات خریدن:
اینم یه پیراهن خواستنی و زیبای دیگه از دبنهامز:
مامان بزرگ مهربون دست شما درد نکنه خیلی زحمت کشیدی .... آوا جون خیلی شما رو دوست
داره ، امیدوارم همیشه در کنار ما شاد و سالم باشید ...
راستی از کارهای دیگه که انجام می دی :
روی پنجه های پاهات با تلاش می ایستی و چند قدمی راه میری مثل رقص باله
دور خودت می چرخی در حد عالی ... اوایل زود سرت گیج می رفت اما الان حرفه ای شدی
وقتی مداد رنگی و دفتر نقاشیت رو میارم و می گم چشم چشم دو ابرو تو می گی: دو دو
به پتوت علاقه فوق العاده ای داری و هر وقت می بینی دیگه ولش نمی کنی و تو بغلت نگه
می داری
چندتا کار دیگه هم بود که بازم یادم رفت
خیلی برام عزیزی کوچولوی خوبم