تولد خودم
سلام عزیزکم
خوبی مهربون مامان؟ ببخشید خیلی پستات با فاصله شده راستش خیلی سرم بهت گرمه
ولی همش تو این فکرم که اینهمه لحظات لذت بخش رو چطوری برات ثبت کنم
خیلی با مزه و شیرین شدی عزیزم
اینهمه کیک خوشگل رو به مناسبت تولد خودم اینجا گذاشتم تا به همه دوست جونا برسه
امروز یعنی 14 آبان روز تولدمه دیشب هم خونه مامان بزرگ خودم مهمون بودیم و کیک هم
گرفتیم تا دور هم بخوریم و البته کلی هم کادو جمع کردم و خوشحال شدم ... البته بهترین کادو
از طرف آقایی مهربون خودم بود که بهم یه گوشی موبایل خوشگل هدیه داد ... ازم نگیری که
بهت نمی دم .... تو هم کلی با بچه ها مخصوصا محمد امین بازی کردی و کلی براش
حرف زدی
این ماه هنوز برای قد و وزن نبردمت ... ولی به نظر خودم یه ریزه در حد همون 200 گرم وزنت
اضافه شده و یه 2سانتی هم قد کشیدی
یه کم از خبرها برات بگم : اولین مهمون کوچو لویی که امد تا باهات بازی که سوفیا جون بود
که با مامان دوست داشتنیش امدن خونمون البته شما مهمون نوازی بلد نبودی و نمی ذاشتی
با وسایلت بازی کنه و البته سوفیا جون هم خودش بلد بود میومد اسباب بازی ها رو
بر می داشت و می برد پیش مامانش می ذاشت .... با اینکه هنوز سن مالکیت اسباب بازیهات
نرسیده ولی به نظرم خوب همه چیز رو صاحب می شی و براش می جنگی ....
اینم یه نمونه اش که نمی ذاری سوفیا جون سوار ماشینت بشه آخه دختر گلم مهمون میاد
باید باهاش دوست باشی عزیزم ... سوفیا جونم آوا جونی قول می ده دفعه دیگه حتما بذاره
با اسباب بازیهاش بازی کنی بازم پیش ما بیا دوست جونم
راستی اینم از صندلی ماشین جدیدت که کلی دوسش داری و تو ماشین مخصوصا وقتی من
رانندگی می کنم می شینی توش و ساکت میمونی ... ممنون از گلناز جونم
یه کم شیطنت از نگاه دوربین:
"بدون شرح"
من نمی دونم از جون این مبل چی می خوای همش داری از سر و کولش میری بالا و پشتش
قایم می شی
اینم جای خواب جدیدت .... اینجا رو هم می شه پاتوق جدیدت نامید من کلی شمع چیده بودم
که مجبور شدم همه رو جمع کنم تا شما گازشون نگیری با اون دندون فسقلیاتون
البته گاهی هم به عنوان دسشویی از این مکان خصوصی استفاده می کنی ... ببخشید که
گفتم می دونم الان عصبانی شدی
و در آخر یه دورهمی خوب به خاطر سرگرمی شما کوچولوها و البته ما مادرهای عزیز
مریم جون که به نظرم خیلی کدبانو هستن ما رو دعوت کردن خونشون و شما کلی با رها جون
بازی کردی البته آیسان جون هم امدن ولی عکسای 3نفریتون همش تار شده چون همتون
روی ویبره بودید
آوا و رهای عزیزم
رها جونم خیلی مهمون نواز بود (برعکس شما) و اجازه میداد تا با اسباب بازیهاش بازی کنی
بازم ممنون از رها جون و مریم عزیزم....
وسط وبلاگ نویسی رفتم برات کلی لباس جمع کردم آخه فردا بلاخره بعد از یکسال و دو ماه
قسمت شده ببریمت آتلیه امیدوارم که آروم باشی و بتونیم عکسای خوشگلی ازت بگیریم
خیلی دوست داشتم شش ماهگی هم میبردمت ولی باور کن روزها خیلی سریع می گذر
راستی تو این هفته جشن هالوین هم بود برات جا هم رزرو کردم که ببرمت ولی خانومه گفت
ظرفیتش هفتاد نفره من یه کم ترسیدم نکنه شلوغ بشه حوصلت سر بره و خوشت نیاد ...
برای همین نرفتیم انشالله جشن های دیگه میبرمت
حرف زدنت عالیه....
شعر پنگول رو میشناسی و تا اونجا بلد بودی که وقتی می گفتم به گلا دست نزنیم
می گفتی نه نه نه .... الان بعدش می گم
هرجا گلی تشنه باشه میریم براش تو می گی "آب"
وقتی می گم دستا بالا ... دستات رو می بری روی سرت و دست می زنی
یه شعر هم تو چندتا پست قبل نوشتم که با شماره یک دستا به بالا ... اون رو هم اجرا می کنی
می گم اسبه چی می گه : "پیتکو پیتکو"
ماهیه: "با دهنت صدای حباب در میاری"
ببعی :"بع بع"
گربه که می بینی : "cat" راستش خودم هم گاهی تعجب می کنم ... و صدای cat : "میو"
dog , mouse رو هم می گی
وقتی یه چیزی بخوای با صدای بلند می گی : "مامان مامان " هزار بار می گی
وقتی دنبال بابا باشی همه جا رو می گردی می گی : "بابا بابا" حتی وقتی صدای کلید بابا میاد
هرجا سرگرم باشی بیخیال می شی و میدوی جلوی در و می گی "بابا "
شبا وقتی خوابت میاد با هم چراغا رو خواموش می کنیم تند تند با بابایی جون بای بای
می کنی .... یه وقتایی دلت یهو حموم می خواد میری دم حموم هی می گی : "حموم حموم"
الان همینا یادمه عروسکم
خیلی برام عزیزی کوچولوی قشنگم همیشه دوست دارم و عاشقانه می بوسمت