دو ساله شدم
سلام دختر زیبای دوساله من
قربونت برم که دوسالگیت رو به پایان رسوندی
این دوسال با اینکه خیلی لحظات سختی به همراه داشت ولی من به جز طعم شیرینی
چیزی به یادم نمیاد...
دو ساله شدنت پر بود از لحظات زیبای مادر شدنم
دو ساله شدی و آغوشم پر شد از عطر تنت
دو سال گذشت و من طعم همه بوسه هایت را با لذت به یاد می آورم با تمام شیرینی اش
و تمام عطشم
لبخندهایت و صداهایت ...
تکرار حرفهایم و نگرانیهایم ...
باور کردن تو و خودم ...
با تو بودن و در آغوش کشیدنت ...
تبسمت و اشکهایم ....
عشقم ، همه وجودم ، دخترم تولدت مبارک
برای تمام روزهایی که در پیش داری در کنارت خواهم ماند ...
مانند جویی جاری خواهم بود تا نوازشهایم را تکرار کنان برایت یه تصویر بکشم ...
تمام دنیای من ، کودکم دوستت دارم و بهترینها را برای همه دنیایت آرزو دارم
می بوسمت بهترین هدیه خداوند
و اما از دیرکردنم ازت معذرت می خوام راستش چندین تا تولدی که امسال برات گرفتم باعث شد تا
پست اینبارم یه کم معطل بمونه و صبر کنم تا همه مطالب رو یکجا بنویسم
از تولد اولت که تو دماوند بود و دو روز قبل از تولدت برگذار شد تو پست قبلی نوشتم
دومین تولدت شنبه 11 شهریور تو خونه خودمون برگذار شد
اینم آوا کفشدوزکی و کیک کفشدوزکی و اندکی از تزینات کفشدوزکی:
اینم گیفت کفشدوزکی:
اینم آوا و کفشدوزکها:
(البته اینا کارت دعوتهام بود که چون به دست صاحبهاشون نرسید به عنوان تزیین استفاده شد)
این خیار(کیار به گویش شما) هم باید دستتون باشه تا بذارید ازتون عکس بگیریم :)
اینم مهمون کوچولوها:
آیسان کفشدوزکی..آوا کفشدوزکی ... ملیکا ...این تنها عکس سه نفرتونه:)))
آیسان جونم
ملیکا جونم
اینم آوا و بادکنک ها:)
کلا قبل از تولد زیاد خوش اخلاق نبودی برای همین نذاشتی کفشهات رو پات کنم:)
اینم کادوی بابا جون:
می گم ارگ رو کی خریده
می گی: "بابا جون خریده"
این پست خیلی عکس داره برای همین میریم صفحه بعد :)
واقعا همه این عکسا حتی یه ذره هم نمی تونه روند رو به رشد شما و یا حتی لحظات به یادموندنی
رو توصیف کنه ... اما یادداشت می کنم چون با خوندنش حس خوبی بهم دست میده ...
امیدارم تو هم دوست داشته باشی دخترکم
و اما تولد سوم:) خونه مامان فاطی مهمونی بود و ما هم کیک خریدیم و بردیم :)
آخه شما خیلی تولد رو دوست داری و همش می گی "لولدمباک" یا یه چیزی تو این مایه ها:)
همش سی دی تولد رو میاری تا برات آهنگ بذارم و می گی: "شمع"
و بعدش "یک دو سه"" فوت" :)) زیاد نزدیک شمع نمیشی از دور فوت می کنی برای همین خاموش
نمیشه :) من خودم فوت می کنم شما هم دست می زنی می گی"هورااااااااااااا"
بعد هم دود رو نشون می دی می گی "دووود" :)
یه عکس یادگاری با کوچولوهای خانواده که ماشالله همشون دارن بزرگ میشن و فعلا
شما کوچیکتر از بقیه هستی
امیررضا-ایمان-الینا-ملیکا-محمد امین-آوا :) بوس برای همشون
و اینم موقع کیک که یه آهنگ تولد مبارک با هم خوندید و یه فیلم خیلی خوشگل ازتون گرفتم
تازه وقتی رفتیم کیک بخرم رنگ شمع مورد علاقه ات یعنی "سبس" (یا همون سبز) رو
خودت انتخاب کردی و حاضر نشدی برات صورتی یا رنگ دیگه ای بخرم :)
بعد هم میرفتی با بچه ها تو اتاق و باهاشون بازی می کردی وقتی هم من میومدم تو اتاق منو بیرون
می کردی و در رو می بستی
و اما چهارمین تولد....تولد کفشدوزکی دسته جمعی:)
به همراه آیسان -باران-نایریکا-محمد پارسا-وندا-سپهر-درسا-آترینا-آوینا-پارسا-نرگس-سوفیا-مهربد
تولد امسال به همراه باباها بود 14تا خانواده بویم و البته امیرعلی داداش آوینا جون و
ریحانه خانم دخترخاله آقا سپهر و ملیکا خانم به همراه ما هم امده بودن که ملیکا جونم
خیلی کمک کردند و همش مواظب شما بودن و کلی با هم بازی کردید....ممنون ملیکا جونم
اینا هم گذری برتولد به روایت تصویر:)
کمی از تزیینات و اسامی:
بازی کردید:
چرخیدید:
رقصیدید:
کلاه سرتون کردید:
کیک خوردید: (یعنی حمله کردید به اون کفشدوزک بی چاره)
و اینم قیافه شما و لب و دهنتونو اون کفشدوزک بی گناه:
شام خوردید: (البته مثلا چند حبه پاستا خوردید همش حواستون به رنگ قاشقها بود)
و کلی بهتون خوش گذشت و البته به منم خوش گذشت امیدوارم همیشه از این جشنها برگذار
کنیم و کلی در کنار دوست جونا بهمون خوش بگذره
و آخرین خبر اینکه دیشب عروسی ترانه جون(دختر عمه ام ) بودیم و کلی بهم چسبیدی و البته
گاهی هم می رفتی می رقصیدی و با دستت هی عروس رو نشون می دادی و می گفتی:
"عروس"
این لباس خیلی خوشگل هم گلناز جون براتون سوغاتی اوردن ...دستشون درد نکنه
تا داغ بود و تازه رسیده بود ما هم استفاده کردیم و لذتش رو بردیم:)
و البته وقتی ثمین خانم و آقا داماد کوچولو عکس انداختن شما هم دوست جدید پیدا کردی
(در عکس بالا هم همچنان خیار رو به همرا داری:( و حاضر به کنار گذاشتنش نشدی)
البته من اسم این پسر کوچولوی ناز رو که کمی هم خجالتی بود نمی دونم ولی می پرسم
و در پستهای بعدی برات می نویسم
وااای فکر کن یه روزی عروس می شی:)))))))))) قند تو دلم آب میشه وقتی فکر می کنم انقدر
بزرگ میشی که می تونی برای خودت زندگی تشکیل بدی ...خدا جونم از این دختر کوچولوی
عزیزم مواظبت کن تا همیشه شاد و سالم و قوی باشه
(مطلب برای نوشتن زیاد دارم اما هم دیروقته و هم اینکه پستت خیلی طولانی میشه...
فقط همین رو بنویسم که چکاپ دوماهیانه ات انجام شد و یه مقدار وزنت کم شده بود البته
همچنان تو منحنی تشریف دارید ولی 200گرم وزنتون کمتر شده بود و رسیده بود به 11800
ولی قدتون خوب بود ..مفصلش رو در پست بعدی می نویسم ...فعلا با اجازتون بخوابم:)
دوستت دارم فرشته عزیزم