آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

دختر نازمون آوا

این روزهای دخترکم

1391/4/3 10:33
نویسنده : مامی
1,302 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر خوشگلم

niniweblog.com

بلاخره با شیر نخوردن کنار امدی ... و این مسیر رو به پایان رسوندی ... البته به جاش به شیشه

آب عادت کردی و همش آب می خوری البته طول شب...

همچنان سخت می خوابی و برای خوابوندنت باید حدود یک ساعت وقت بذارم و کلی انرژی ...

گاهی انقدر باهات کلنجار میرم که خواب از سر خودم می پره!!!

niniweblog.com

اواخر خردادماه دوتا عروسی داشتیم که چون یکیش تو باغ بود شما رو گذاشتم خونه مامان بزرگ

پیش عمه جون ... این اولین باری بود که شما رو با خودم نمی بردم عروسی ....

ولی اونجا هم به شما خوش گذشته بود هم بهونه نگرفته بودی ....

31 خرداد ماه هم عروسی پسر خاله ام بود ... برای رفتن به آرایشگاه گذاشتمت پیش آزاده جون و

آیسان جون ... اونجا هم کلی بازی کرده بودی ... وقتی آمدم دنبالت می خواستی بازم بمونی!!!

اینم یه عکس زیبا با محمد امین:
محمد امین

وای که من عاشق این محمد امین هستم .....امده می گه من دامادم آوا هم عروسه :)

بعد با یه عشقی تو رو ناز می کنه و نگاه ت می کنه که دلم می خواست بچلونمش

خلاصه اون روز از صبح که بیدار شدی تا عصر نخوابیدی ... تازه دم در عروسی خوابت برد منم با

کالاسکه بردمت تو عروسی!!!

niniweblog.com

حدودا یک ساعت خوابیدی بعدش هم بیدار شدی بد اخلاق و چسبونکی!!! یه کم بردمت بیرون تا

بهتر شدی ...بچه ها رو که دیدی رفتی دنبالشون و خلاصه از من کنده شدی:)

niniweblog.comniniweblog.com

هرچی بزرگتر میشی توانایی هات بیشتر میشه!!!

تو حرف زدن هم خیلی پیشرفت کردی بیشتر کلمات رو تکرار می کنی....

و بعضی وقتا هم جواب های منو  حدس میزنی:)

مثلا میری تو اتاق می گی : مامان بیــــــــــا

می گم : الان میام ..... تو می گی : امدم:)))

منظورت اینکه من بگم امدم:))

دیشب کنترل رو میدادی به بابا و می گفتی:کنترل آفو....(تی وی رو روشن کن)

یا هرجا مداد ببینی می گی: نگاشی(نقاشی)

اسم آیسان رو هم یاد گرفتی و روزی هزار بار می گی آیسان و علی :)

برای خودت تغییر دکور هم میدی ...همه وسایل رو بر میداری و جابجا می کنی

عروسکات رو میذاری تو کابینت و وسایل تو کابینت رو می بری رو سطل اشغال میذاری

بیشتر وقتت رو به بازی مشغولی و دوست داری تو بازی هات من رو هم شرکت بدی یا حداقل

پیشت باشم

niniweblog.comniniweblog.com

اواسط خرداد ماه هم رفتیم گلپایگان با مامان بزرگ و بابا بزرگ و عمه و خانواده عمه بابا....

بهمون خوش گذشت و البته شما کلی برنزه شدی :)

اینم لحظات خوب آب بازی یا به قول خودت آب باسی:)

آب بازی

و اینم گل آب دادن شما :)

آب بازی

niniweblog.comniniweblog.com

دخترک نازنینم خیلی زودتر از اونچه که فکرشو می کردم داری بزرگ می شی ....

وقتی خنده های شیرین و نگاههای قشنگت رو می بینم یه لحظه به خودم می گم نکنه اینا رو

فراموش کنم ....چشمام رو می بندم تا این لحظات رو تو ذهنم به تصویر بکشم ....

لحظات اوج خنده هات ...مهربونیات ....یا حتی بد اخلاقیهات و لج کردنات همه برام لذت بخشن

اما یه وقتایی هم میشه که می خوام از دستت سرم رو بکوبم به دیوار :(....اما اونها هم خیلی

زود با یه نگاهت با یه بوسیدن و در آغوش گرفتنت از یادم میره ....

تو قشنگ ترین هدیه خداوند به من هستی ....از خدا ممنونم و ازش می خوام مثل همیشه

مواظبمون باشه :)

اینم آخرین عکس که دیروز تو پارکینگ ازت گرفتم:)

آوا

البته صندلهات خوب مشخص نیست ... اصلا با دمپایی های لا انگشتی ارتباط خوبی نداری و کلی

با دنگ و فنگ گذاشتی پات کنم ....کلا برای هر چیز جدیدی باید داستانی بسازیم کلی نقش بازی

کنیم تا شما قبولش کنی :)

هزاران بار بیشتر از قطرات باران های بهاری دوستت دارم عزیزترینم

niniweblog.com

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان پرنيان
3 تیر 91 16:57
اميدوارم هميشه شاد باشيد، ماشاالله به اوا جون كه انقدر نازه. خدا اين فرشته هاي كوچولو رو واسه مامان و باباش حفظ كنه
انشالله عزيزم ممنونم
مامان زینب
3 تیر 91 17:54
ای جونمممم عروس خانومو نگااااا
خوبه خوب آب میخوره برا دندواشم ضرر نداره دیگه
مرسي گلم

مامان ترانه
4 تیر 91 19:59
عزیزم چه دخمل نازی
خدا بهتون ببخشه

ممنون گلم
مامان ترانه
5 تیر 91 12:32
مامان آوا جان با اجازتون من آوا گلی و به لیست دوت جونخای ترانه اضافه کردم اگر دوست داشتید شما هم ترانه منو لینک کنید

مرسي عزيزم به زودي لينكتون مي كنم
مریم مامان رادین
5 تیر 91 22:20
وای چه با نمکه آوا جون.
عزیزم سه شنبه ساعت چهار و نیم، تو تاپیک کامل توضیح دادم، بهم خبر بده حتما!

ممنون دوستم
پریسا
6 تیر 91 16:16
سلام من تازه با وبسایتتون آشنا شدم میخواستم بگم دختر خیلی نازی دارید خدا براتون نگهش داره منم خیلی دوسش دارم

ممنون دوستم

خیرخواه
6 تیر 91 17:53
درباره کامبیز یگانگی: http://theletters.blogfa.com/post/42
فهیمه
6 تیر 91 23:14
ماشاالله به آوا جون ...خانومی شده
من از عکس آخریه خیلی خوشم اومد ...خوشتیپ خانوم
ممنون گلم

مامان گیسو جون
7 تیر 91 0:14
سلام دوست نازنینم چطوری خوبی ؟
ای جانم آوای نازم چقدر تو این عکس آخری ماشاا... بزرگ شده و خوش تیپ
ان شاا... همیشه شادی برید عزیزم

خدا رو شکر که دختر نازمون تونست قوی باشه و با این پروژه شیر کنار بیاد
ببوسش

ممنون عزيزم ما هم خوبيم شكر
کوثر آبجی کیمیا
8 تیر 91 9:09
چقد نازه جووووون

سلام خاله جونی . خیلی دوس دارم باوبتون ارتباط داشته باشم آخه بینه بقیه وبا بیشتر به دلم نشست . اینو واقعا میگم....دوستون دارم......فعلا
لطف داري عزيزم

مامانی شیما وحدیث
8 تیر 91 11:47
سلام
آفرین به آواجون که انقدر دخمل نازوخوبی بوده ومامانیشو اذیت نکرده .
خاله جون چقده نازو خوشکل شدی بااون آقا دوماده
اون عکس آخریه هم خیلی قشنگ بود .
بووووووووووووووووووووووووووس آواجونم
مرسي دوست گلم

فضولباشی
9 تیر 91 10:47
درباره ی کامبیز یگانگی: http://unto-unity.blogfa.com/post/19
الهه مامان آنیتا
10 تیر 91 13:18
عزیزم همه کارهای تولد رو خودم طراح کردم و چاپ کردم و درستشون رکدم. اگر سئوالی درای در خدمتم

واقعا كه كارهاتون عالي بود
الهه مامان آنیتا
10 تیر 91 13:19
در ضمن دخترکتون خیلی ناز و ملوسه
ممنون عزيزم
مامان نائیریکا
13 تیر 91 22:21
عزیزم چه آوا جونم بزرگ شده. چقدر کارای این دخملا شبیه به همه.

ممنون عزيزم
مهناز مامان سپهر
15 تیر 91 17:30
وای چقدر دلم برای آوا تنگ شده بود. ماشالله چه بزرگ شده و شیرین زبون.
از طرف من ببوسش خاطره جون
ممنونم عزیزم

مامان زینب
1 مرداد 91 10:12
وای خدا
عروس خانومو ببین

مرسي گلم