آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

دختر نازمون آوا

اولین روزها

این اولین عکسیه که ازت گرفتیم توی اسانسور بیمارستانه که داشتن از اتاق زایمان به اتاق نوزادان می بردنت وزن تولد:۲۴۷۰..........قد:۴۶............دور سر:۳۴ اینم وقتیه که امدی تو اتاق پیشمون: اینم شکوفه سفید و صورتی زندگیمون اینم جای پای گلم   ...
6 اسفند 1389

پنچ ماهگی گلکم

  شب از نیمه گذشته تو خوابیدی دستای کوچیکت رو میگیرم نفس عمیقی میکشی دلم مثل همیشه برات ضعف میره بوت می کنم بوی عشق میدی می بوسمت و با یاد نگاه های پرشورت به خواب میرم دوستت دارم آوا جونم                ۸۹/۱۱/۱۴   پنج ماهگی هم به یک چشم به هم زدن تمام شد تو این ماه از روروئک خیلی استقبال کردی با اینکه دکترت گفت نذارم سوارش بشی ولی تو خیلی دوست داری که باهاش این ور و اون ور بری دوست داری بشینی و بایستی کله ی "ب" رو تلفظ می کنی مخصوصا "بو" رو زیاد می گی و با تمرکز دهن من رو نگاه می کنی تا بتونی چیزایی که من میگم رو تکرار کنی...
6 اسفند 1389

دوستان آوا

اینا هم دوست گلات هستن که امدن دیدنت : امیر رضا و ملیکا ی خاله گلناز ایمان و الینا ی خاله مهناز محمد امین خاله عاتکه   هلینا ی خاله فیروزه ملیکا ی خاله مونا   نیکا ی خاله سیما و آرین خاله مهام کوثر خاله زهرا پارسا ی خاله شیرین یاس خاله نهال آوین خاله فاطمه   اینم یه عکس خوشگل با الینا و ملیکا  مرسی از همشون که امدن دیدن دخی عزیزمون       ...
28 بهمن 1389

مناسبت ها و مسافرت ها

اواخر آبان ماه بود که برای روز عرفه و عید قربان رفتیم مشهد و تو مشهدی شدی و من تو رو مثل خودم سپردمت به امام رضا (ع) تا در پناه خودش نگهمون داره عید غدیر و آوا سادات: عاشورا بود که بردیمت تکیه نیاوران تا اسمت تو لیست عزاداران امام حسین (ع) ثبت بشه: شب یلدا:   یه شمال خوب و دریا کنار: نمی دونم چرا عکسا پریده بود مجبور شدم دوباره آپلود کنم   ...
27 بهمن 1389

چهار ماهگی دنیای من

و خدا تو را به ما داد.......... تو که نهایت آرامشی               تو که کوچکی            اما همه دنیای مایی و امروز چهار ماه و بیست روز است که با ما هستی و با نگاههای عمیقت ما را شیفته خود کردی مانند دانه های برف سفیدی مانند غنچه گل لطیف دلم برای لحظه های که تو شکمم بودی تنگ شده یه وقتا دلم یهو برات ضعف میره میام سراغت و محکم می بوسمت حتی وقتی خوابی الان هم دوست داری باهات بازی کنم و نمی ذاری برات نامه بنویسم دوستت دارم آوای نازنین کوچولوم        &...
27 بهمن 1389

اولین آرایشگاه

سلام گل خوشرنگم آخه موهای نازت خیلی بهم ریخته شده بود و میومد تو صورتت منم بردم تا یه سروسامونی بهشون بدم تو عزیز دلم هم با تعجب اینورو اونورو نگاه می کردی وخیلی هم همکاری کردی..... و همه چی رو با آب دهنت آبیاری کردی   ...
27 بهمن 1389

سه ماهگی و قرار نی نی سایتی

ماه سوم هم تموم شد این ماه کلی اقون اقون می گفتی و می خندیدی البته بی صدا حسابی حواست جمع و همه جا رو زیر نظر داری  وزن سه ماهگی:۵۱۰۰...........قد:۵۶..............دور سر:۳۹                                      ۸۹/۹/۱۱ یه قرار نی نی سایتی داشتیم که باعث شد تا بفهمم دوتا از بچه ها همسایمون هستند و با اونا رفتیم سر قرار البته قرار مال اوایل ماه دی بود اینم ملودی و آوا اینم درینا و آوا این عکسا شکار لحظه ها بود که گذاشتم ...
27 بهمن 1389

تولدم

سلام خدای خوب و بزرگم امسال هم هدیه با ارزش و قشنگ تولدم رو زودتر به دستم رسوندی تا در این روز دوست داشتنی با این هدیه بیشر از همیشه سپاسگذار و ممنونت باشم باز هم با لطف بی پایانت من رو در رحمتت غرق کردی و من باز هم ازت ممنونم خدایا این هدیه با ارزش و کوچولو رو برام حفظ کن و به من بیاموز که چگونه نگهبان خوبی برایش باشم                                           ۸۹/۸/۱۴ این نامه رو دوست خوبم "لنا" برامون نوشت...
26 بهمن 1389