نوروز 1391
سلام گل دختر کوچولو ...سال نو مبارک عزیزم ...
امسال دومین سالیه که در کنار هم عید نوروز رو جشن می گیریم
موقع انداختن این عکس هزاربار دلم ریخت که یهو از پشت نیوفتی آخه خودت هم هی بلند میشدی
دوباره میشستی ...
دندون شما همچنان اذیت می کنه و شما رو بیش از بیش ناراحت و بد اخلاق کرده ...
امیدوارم تا چند روز دیگه بیرون بزنه و خیال هر دوتامون راحت بشه....
از روز اول عیددیدنی و دیدو بازدیدها شروع شده و شما هم یه جاهایی که خلوته خوش اخلاقی
اما بعضی جاها که شلوغ تره بد اخلاق و نق نقو می شی و می چسبی به من ...
خیلی صحبت کردن رو دوست داری اما هنوز به زبون خودت صحبت می کنی
البته از جمله هایی هم که بلدی استفاده می کنی....
خلاصه مزه عید به عیدی گرفتنه و شما هم که رو هوا پول ها رو می شناسی و دست رد به سینه
پولها نمی زنی....
اینم یه عیدی ویژه از بابا ناصر مهربون:
خیلی دوستش داری و اجازه نمیدی هیچ کس بهش نزدیک بشه....
فرانک جون هم از یزد یه روز امد پیشمون عید دیدنی
آوا و نایریکای دوست داشتنیم:
خیلی بهمون خوش گذشت و شما کوچولوها هم خیلی باهم بازی کردید
نایریکا ...آیسان ... آوا:
اینم یه خرید خوب برای دختر نازم که عاشق تاب خوردنه و همش می گه تاب تاب:
دوستت دارم عزیزترینم