روزهای تب دار
دختر گلم به سلامتی واکسن 18ماهگیت رو هم زدی ....ولی چه واکسنی شد....آوا جون مصرف
استامینوفن شما رو خیلی کم خواب می کنه و برعکس خیلی از بچه ها که بعد واکسن دو سه روز
استراحت کردند شما همش با پای امپول خورده ات راه میرفتی و غر میزدی فکر کنم فقط یه 3 ساعت
کلا نتونستی رو پاهای کوچولوت بایستی و همش تو بغلم بود و غر میزدی که ببرمت این ور اون ور...
البته شما قبل از واکسن یه روز هم پیشواز رفتی و روز قبلش خیلی منو اذیت کردی و اصلا نخوابیدی
منم واسایل رو برداشتم به بهونه واکسن رفتیم خونه مامان بزرگ جون.... و شب هم موندیم ...صبح
بابا بردمون واسه واکسن ....اولش از دیدن بچه ها خوشحال بودی ....بعد هم کلی تو سالن انتظار
برای خودت چرخیدی...اما بعد واکسن حسابی غر غر می کردی...
برگشتیم خونه مامان بزرگ و شب موندیم و شما هم نامردی نکردی با اینکه تو کل روز خیلی کم
خوابیده بودی شب هم اصلا نخوابیدی از ساعت 1 تا 4 شب بیدار بودی... اولش تو اتاق بودیم
گفتم شاید یه کم وول می خوری و خوابت میره اما دیدم نه خیر یک ساعت گذشت و هنوز بیداری
گفتم شاید گرسنه ات باشه برای همین بردمت تا بهت سرلاک بدم ....مامان بزرک هم بیدار شد
تا نگهت داره و من استراحت کنم اما نموندی پیش و همه رو بیدار کردی.... خلاصه سرلاک رو خوردی
و همچنان خوشحال و تب دار و بیدار....
حدود 3:30 بود که یه عالمه راهت بردم تا خوابت برد .... خلاصه که از اثرات و الطاف استامینوفن
شما یه دو روزی کم خوابی داشتی البته همینجوری هم کم می خوابی دیگه بدتر شد....
تا دیروز ظهر هم استامینوفن می دادم ولی دیدم تبت کم شده دیگه ندادم.... البته دیشب هم
نیم درجه تب داشتی ولی خدارو شکر امروز خوب بودی....خوشحالم که خوبی عزیز دلم
این روزهای تبدار هم گذشت .... واکسن ها تموم شد تا انشالله 6 سالگی....
امیدوارم همیشه خوب و خوش باشی گل کوچیک وجودم