عقد کنان
سلام فرشته کوچولوی من
هفته پیش حسابی سرگرم بودیم و خودمون رو برای مراسم عقد کنان آقا حسام (پسرخاله خودم)
حاضر می کردیم ... انشالله همیشه سرمون به این جور مراسم گرم باشه .... البته برات تو پست
قبلی نوشتم که یه کم آب ریز بینی داشتی اون هفته همش مریض و بی حال و غر غرو شده بودی
به هردوتا مون خیلی سخت گذشت ولی خدا رو شکر هفته پیش خوب خوب شده بودی .... اما امان
از دست من که یه کم ازت غافل شدم و بعد از مراسم عقد کنان تو ماشین خوابت برد و بدنت گرم
شده بود وقتی از ماشین پیاده شدیم حواسم نبود یه چیزی بندازم روت و فکر کنم همون جا بود که:
وای خدای من دوباره آب ریزش و مریضی سرو کلش پبدا شد ....
از دست خودم خیلی عصبانی هستم ... از 5شنبه شب که از مراسم برگشتیم مریض شدی ...
فکر کنم چون بدنت آمادگیش رو هم داشت زودتر سرما خوردی .... منم همون شربت قبلی ها رو
بهت دادم ... امروز هم زنگ زدم که ببرمت دکی ببینت که نبود انشالله تا دوشنبه خوب بشی وگرنه
باید دوشنبه ببرمت دکی ...
یه کم از مراسم عالی عقدکنان :
این پشت در اتاق عقده و این دوتا آقای خوش تیپ امیررضای عزیزم و آقا ایمان گل هستند
انشالله دامادی خودتون گل پسرا
اینم آوا و سفره عقد بسیار زیبای عروس خانم ... انشالله همیشه خوش باشی عروس عزیزمون
آوا و قرآن سفره عقد ( ای مادر عجله نکن انشالله نوبت خودت هم میشه )
آوا جونم موهات خیلی به هم ریخته بود مخصوصا چترهات من هم روز قبل عروسی بردم و
چتری هات رو کوتاه کردم اما همه دعوام کردن فکر کنم قبلش بهتر بودی
اینطوری شلخته پلخته:
در هر صورت من به خاطر خودت که موهات نیاد تو چشمت رفتم چتریت رو زدم و قول می دم
که زودی بلند بشه ... اگه از قیافه جدیدت راضی نیستی ببخشید عروسکم
اینم وقتی آوا خانم میره توی کمدها تا خونه تکونی کنه و تغییر دکور بده:
اینم دندون قشنگای بالات که می خواستم ازشون عکس بگیرم:
به این صورت:
این عکسای آخری با موبایله یه کم کیفیتش پایینه آخه با همین موبایل هم به سختی می شه ازت
عکس گرفت ... فکر کن با دوربین بخوام برم تو دهنت دیگه چقدر سخته
این هم یه عکس از شیوه جدید خوابوندنت که با صندلی غذا تابت می دم تا بخوابی :
این عکس مال امروز بعد از ظهر هست که خیلی خوابت میومد و روی صندلی خوابوندمت تا به خاطر
آب ریزش بینی نشسته بخوابی تا بهتر نفس بکشی ... الهی من دورت بگردم و نبینم مریض شدی
عزیز دلم ....
هفته پیش پدر عاتکه جون ( خانم دایی خودم) هم به رحت خدا رفت ... که نتونستند تو مراسم عقد
شرکت کنند ... خدا بهشون صبر بده و انشالله خدا روح پدرشون رو غرق رحمت کنه ...
راستی از کارهات نگفتم :
تو راه رفتن پیشرفت کردی و مخصوصا امشب کلی تو اتاق دنبال من راه رفتی و می گفتی :
" بدو بدو بدو" خیلی بامزه کلمات رو می گی
ولی پیشرفت عالیت توی حرف زدنته که برای خودت طوطی شدی و مخصوصا کلمه ویژه "چطوری"
رو خیلی بامزه می گی ... و همه از شنیدنش تعجب می کنن ... دامنه کلماتت رو به افزایشه و
هر روز یه واژه رو تمرین می کنی گاهی وقتا یادت می مونه گاهی هم یادت میره و همون یه روز
فقط می گی ....
غذای سفره رو می تونی بخوری ولی من همچنان دوست دارم از همون سوپ های مقوی برات
درست کنم و تو هم بهتر می خوری البته باید جویدن هم یاد بگیری عسلم
این هم قد و وزن سیزده ماهگیت که برده بودمت دکی:
وزن:8800.....قد:73....دور سر:46 .... هنوز هم تو منحنی زرده هستی و نیومدی بالا هرچی من
زور می زنم و بهت می رسم یهو یه مریضی یا دندون میاد سراغت و همه رو بر باد میده
دختر گلم امیدوارم همیشه با شادی سر گرم باشی و هیچ غصه و غمی نیاد سراغت
امیدوارم همیشه مثل این دوران شیرین کودکیت شیرین و از ته دل بخندی و با خنده هات من و
بابا جون هم شاد کنی ...
همیشه عاشقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم
********************************