آوا در ماهی که گذشت
سلام گل دخترکم خوبی؟
بازم معذرت که پست هات رو دیر به دیر می نویسم
باور کن خیلی سرم شلوغه :)
خوب بریم سر مطالب این ماه:)
*با خانواده تشریف بردیم قم و جمکران زیارت :) خیلی هم خوش گذشت :)
این شما و آقا امیر رضا و ملیکا جونم تو صندوق عقب ماشین:)
*یه مهمونی با دوست جونامون سحرجون و آزاده جون داشتیم و شما هم کلی با آقا پارسا و آیسان
جونم بازی کردید و البته بیشتر با ایسان بودی و پارسا جونم رو تنها می ذاشتی اونم میامد هی
می گفت آوا :) ...خلاصه شب خوبی بود و دور هم خوش گذشت
آیسان جونم...آقا پارسا...آوا گله
در ضمن کفشهاتون هم از کمدتون اوردی و خلاصه هر کفشیت رو که مهمونامون پاشون می کنن
دفعه بعد می گی مال اونه و پات نمی کنی:))
*برای عید قربان و روز عرفه هم قسمت شد بریم مشهد زیارت امام رضا(دوم آبان 91تا پنجم )
این سومین باری بود که شما میومدی دیدن امام رضای مهربون
البته شبها کلی گریه می کردی و یهو جیغ می زدی و کلی بد خواب شده بودی بعدش که برگشتیم
دیدم دوتا دندون کرسی های پاینت با هم دارن درمیان یعنی هفدهمین و هجدهمین دندونت
خلاصه شبها یه مقدار همه رو از خوابیدن می انداختی
روزها هم که میرفتیم حرم کلی بازی می کردی مخصوصا داخل میله هایی که خانمها و آقایون
رو جدا می کنن:)
اسم عمه جون رو هم یاد گرفته بودی و اونجا همش می گفتی " حمیده" :)
اینم از زیارت نامه خوندن شما
البته روز قبلش هم مامانی جون برات یه چادر خوشگل دوخت
که وقتی سرت می کنی خیلی بامزه میشی:)
البته شما دختر نماز خونی هستیدد چون قبل از چادر دار شدن هم نمازتون رو با پتوتون(پوته)
به جا می آوردین ...به این صورت:)
اینم سجده رفتنتونه :) خوب اینم یه مدلشه دیگه
*این هفته هم با ملیکا جون و امیررضا جون رفتیم شمال و شما ضمن اینکه کلی بازی کردی
کلی هم ملیکا جونم رو از خواب بیدار کردی...چون خودت با خواب میونه ای نداری نمی خوای
هیچکس بخوابه و همش با تعجب می گفتی "ملیکا خوابیده" :)
یا می گفتی" ملیکا دریا" :)
یا"ملیکا تونل":) منظورت از این سرسرهای تونل دار بود که دوست داشتی با ملیکا بری و بازی کنی
خیلی عزیزی گل دخترم:)
این دوتا عکس مربوط به پست قبله
میلاد گردی آوا و دوستان:))
بارن گله ...علی جون ... وندا گله ...آوا خانم و آیسان طلا
کسی که همشون هم نشسته باشن هم تار نباشه نداشتم:) واقعا عکس گرفتن از 5تا جوجه
پرتحرک کار سختی بود:)
* اینم نقاشیتون:)
من فقط دایره سبزه رو کشیدم بقیه اش کار خودتونه
* یه نمایشگاه خوب هم رفتیم:) غنچه های شهر البته حیف شد که روز آخرش بود والا من هر روز
می بردمت چون شما خیلی خوشت آمده بود:)
آوا و باران جونم
نقاشی کشیدید...شن بازی کردید...استخر توپها رفتید...دویدید...بادکنک بازی کردید
ولی فقط آیسان طلا اجازه داد رو صورتش نقاشی بکشن
و همتون حسابی تعجب کردید از اینهمه شهامت ایسان خانم :)
اینم دوست جونهایی که رفته بودید میلاد
کلی بهتون خوش گذشت و بازی کردید و بستنی خوردید :)
اینم آوا وقتی خسته شد:)
کلی از جمله ها رو کامل می گی
" چه خوخوده" چه خوشگله
داری عکساتو نگاه می کنی می گی " پوراپش چه خوخوده " ...جورابش چه خوشگله :)))
خلاصه اینکه برای خودت طوطی شدی:)
گل دخترم امیدوارم همیشه خوب و شاد باشی خیلی دوست دارم :) هزارتا بوس