آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

دختر نازمون آوا

آوا در یزد

1390/2/27 20:04
نویسنده : مامی
2,176 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آوای خوبم

تو انقدر خوب و مهربونی که تمام هم سفریامون ازت تعریف می کردن خدایش خیلی ماه هستی

این سفر خیلی اتفاقی پیش امد مامان بزرگ مهربون می خواست بره یزد ولی تنها بود و از ما

خواست تا باهاش بریم من اولش راضی نبودم چون تازه از مسافرت امده بودیم و وسایل هنوز

جمع  نشده بود ولی وقتی گفت که مهمونم هستید رفتیم دیگه من و تو  و مامان بزرگ جون

niniweblog.comniniweblog.com

گلم اینبار سفر رو از آخرش تعریف می کنم  روز آخر یعنی دوشنبه عصر چون یه دوست خوب و

دوست داشتنی از اهالی خوب و مهربون یزد امد دیدنمون و خیلی لطف کرد بله خاله فرانک

مهربون با دختر گلش نائیریکا که با شما تو یه روز به دنیا امده...........این اتفاق خیلی جالبیه

که ما سعادت داشتیم و تونستیم خاله جون رو ببینیم

وقتی خاله فرانک امد دیدنمون شما خوابیده بوی و من رفتم پیششون تو لابی و بعدش برگشتیم

و شما رو بیدار کردیم از اول که نائیریکا رو دیدی ذوق کری و براش خندیدی انگار حسابی

می شناختیش... نائیریکای با هوش هم فهمیده بود که وقتی تکون می خوره می خندی

حسابی این ور و اون ور می رفت تا شما رو بخندونه و شما دوتا گلها یه بعد از ظهر به یاد موندنی

رو برامون به ارمغان اوردید

نائیریکا

و نائیریکا ی مهربون برات یه کادوی خوشگل هم اورد من واقعا ازتون ممنونم خاله فرانک عزیزم

کادو

niniweblog.comniniweblog.com

بعدش هم رفتیم تالار آیینه و شما تو حوضش عکس گرفتی

تالار آیینه

 

دوشنبه صبح رفتیم میبد و شما فوت کوزه گری رو از نزدیک دیدی

کوزه گری

و البته کبوترخانه در میبد

کبوترخانه

niniweblog.comniniweblog.com

روز دوم سفر:

اینم تو یه باغ که خونه خان بوده

 خانه خان

خانه خان2

یه مرکز خرید صنایع دستی

 مرکز صنایع دستی

و اینم کاشی های فیروزه ای مسجد جامع یزد

 مسجد جامع

niniweblog.comniniweblog.com

روز اول سفر:

حیاط هتل جهانگردی یزد

 هتل

آتشکده............ که شما بعد از این عکس خوابت برد

 آتشگاه

هتل لاله یزد

 هتل لاله

 هتل لاله2

الهی من فدای لب ورچیدنت برم مادر آخه از چی ناراحت شدی گلم؟

راستی توی تورمون یه همسفر کوچولوی دیگه هم بود که متولد 30شهریور بود و فقط 19

روز از شما کوچیکتر بود خیلی بامزه و دوست داشتنی بود به نام پرنیان

آوا و پرنیان در کاروانسرای میبد

پرنیان 

آوا و پرنیان در صنایع دستی

پرنیان2

این پرنیان خانم یه کمی قلدر بود و صدای شیر در میورد و شما ازش می ترسیدی ولی یواش

یواش فهمیدی که نباید بترسی و شروع کردی به دست به یقه شدن و البته بلاخره پیروز شدی

و پرنیان کوچولو رو فراری دادی!!!

وقتی برگشتیم دلت حسابی برای بابا جون تنگ شده بود و روز آخر حسابی بهونه می گرفتی

وقتی بابایی رو تو فرودگاه دیدی کلی براش ذوق کردیniniweblog.com

مطلب زیاد دارم می خواستم در مورد هر کدوم توضیح هم بدم ولی انشالله بزرگ شدی میبرمت

و خودم برات تعریف میکنم

یه بار دیگه ازت ممنونم که در تمام سفر دختر خوبی بودی و من رو همراهی کردی

بوس برای دختر نازنینمniniweblog.com

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

فرانک546چ
27 اردیبهشت 90 21:29
خاطره جون مفصل تر برای آوا بنویس.
اگه می تونی عکسها رو برام ایمیل کن. من
ذوق زده شده بودم عکس زیاد نگرفتم. .

منم زیاد عکس ندارم ولی چشم برات می فرستم
فرانک
27 اردیبهشت 90 21:30
خاطره جون آتشکده
آتشگاه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1

ببخشید خاله فرانک جون اشتباه املایی بود
لنا
28 اردیبهشت 90 11:03
به به چه پست خوبی بود چه آوای خوبی مامان و اذیت نکرد

مرسی عزیزم

حميده
28 اردیبهشت 90 13:29
واي آوا جونم دلم واست تنگ شده عزيزممممممممممم
پس كي مياي ببينمت
خيلي عكساي قشنگي بود
خوشحالم كه بهتون خوش گذشت

به زودی میام پیشتون

مامان حسین
28 اردیبهشت 90 15:32
سلام عزیزم
پست خیلی قشنگی بود عزیزم.
افرین به اوا جون که اینقدر دخمل خوبیه
راستی لینک عکسا
www.funnywow.com

مرسی گلم از لینکم ممنونم
مامان فرشته
28 اردیبهشت 90 16:41
سلام عزیزم دلمممممممم
ای جانم همیشه به گردش و تفریح گلم
به به چقدر هم دوست پیدا کردین
امیدوارم همیشه لبتون خندون باشه
بوسسسسسسس
مرسی خاله جونی

سمیرا مامان سپهر
28 اردیبهشت 90 18:58



مامان غزل
28 اردیبهشت 90 19:38
sسلام عزیزم.
خوبید؟همیشه به گشت.معلومه خیلی خوش گذشت بهتون.
اوایی خاله حالا فوت کوزه گریو یاد گرفتی عزیزم؟
مرسی خاله جونم....آره چه جورم یاد گرفتم

فرزانه
29 اردیبهشت 90 23:34
به به ....همیشه به سفر ....

خوش به حال مامانی که دخملی به این خوبی و مهربونی داره .

دل ما هم براتون تنگ شده ...

مرسی عزیزم
سمیرا مامان سپهر
30 اردیبهشت 90 10:28



مامان قندعسل
30 اردیبهشت 90 22:40
سلام عزیزم سفرخوشاوا جون خوش به حالت دل منم بدجوری هوای سفر کرده

Merci golam.
مادر کوثر
31 اردیبهشت 90 21:26
برا خودت یه پا جهانگرد شدی خانمیییییییییی
به ما هم سر میزنی؟ کوثر من خوشحال می شه هاااااااااا
چشم حتما عزیزم

mamane amirreza,melika
2 خرداد 90 15:43
afarin be mamane basalighe,ensha alah hamishe khosh bashid,melika aksharo did goft delam baraye ava tang shode

مرسی عزیزم آوا هم دلش براتون تنگیده گلم
فرانک
4 خرداد 90 5:19
آوا جون دعا کن ما زود بیایم تهران تا تو رو دوباره ببینیم

Hatman biaeed khoshhal mishim
یزد آوا
30 خرداد 92 14:08



چه جالب رسانه يزد آوا ؛)