هشت ماه و هفت روزگی گل دخترم
سلام دختر نازنینم
مامان جون ببخشید که پستام با تاخیر برات ارسال می شه
می خوام خبرها رو از اول برات بگم
از بعد از پست قبلی که قرار بود برامون مهمون بیاد و عمه نفیسه و عمه نادیا و
عمو نصیر به همراه خانوادهاشون تشریف اوردن و یه میز دسر خوشمزه
براشون آماده کردم این شکلی:
خودم دلم خواست... آخه وقتی مهمون میاد نمی شه از خودمون درست
پذیرایی کنیم
اینم آوا و ثمین جون آخر مهمونی با سر و وضع به هم ریخته :
چند روز بعدش رفتیم خونه خاله فرنوش دیدن پرهام جون
اینهم آوا و پرهام جون:
اینم لباس خوشگلی که پوشیده بودی:
راستش هنوز قد و وزنت نبردیم که برات بنویسم ولی کلاً
قد و بالای تو آوا رو بنازم
ولی در اولین فرصت که ببرمت برات می نویسم گل دخترم
راستی یه پست نوشتم از مشهد برات ولی بابا جون زد و پاک شد
دیگه وقت نشد اونجا برات بنویسم
14اردیبهشت تا امروزصبح که برگشتیم رفتیم مشهد حریم امن امام هشتم...
همه چیزت عالی بود آخه تو خود نمره بیستی گلم
همه جا مامان رو همراهی کردی و کلی بهمون خوش گذشت
وقتی هم می رفتیم تو حرم با همه بچه ها دوست می شدی
و براشون دست می زدی آخه گلم دس دسی یاد گرفتی
اینم شعر دست دسی که اولا فقط صبحا می خوندم که از خواب بیدار
می شدی و با هم ورزش می کردیم اما دیدم باهاش دس دسی رو یاد گرفتی
برات زیاد می خونم تو هم تند تند دست می زنی.
الهی فدات بشم که گاهی انگشتات تو هم گره می خوره و همونطوری به
دست زدنت ادامه می دی:
با شماره یک دستا به بالا
با شماره دو دستا طرفین
با شماره سه دستا به پایین
دست دست بزنید حالا
دستا رو برید بالا
یه عکس و البته تنها عکس موجود از مشهد:
از راست آوین و عارفه و آوا که تو حرم با هم دوست شدید و کلی بازی کردید
البته من و آوا از طرف همه شما دوست جونا هم زیارت کردیم
امام رضا جون هم حسابی ازمون پذیرایی کرد و با اینکه خیلی روزهای شلوغی
یعنی شهادت حضرت فاطمه (س) اونجا بودیم ولی کلی جای خوب برای نماز
برامون باز کرد و کلی تحویلمون گرفت. امام رضای خوبم بازم ازت ممنونم که ما
رو دعوت کردی تا بیایم پیشت من و آوا خیلی دوست داریم
یه کم هم از کارهات بگم که خیلی با مزه شدی و من همش قربونت میرم
وقتی می خوام بهت غذا بدم وقتی که از غذا خوشت بیاد تا می گم آوا دهنت
رو باز کن مثل یه شکوفه کوچولو دهنت رو باز می کنی و من دوست دارم
هزارتا بوست کنم
تازگیها وقتی روی دوتا دست کوچولو و پاهای نازت قرار می گیری خودت رو به
جلو و عقب تاب می دی و یکی دو روزه که داری تمرین می کنی تا دستات رو
هم بلند کنی و دوباره بذاری زمین البته سینه خیز از نوع دنده عقب با غر فراون
رو یاد گرفتی و با مهارت میری عقبی
یه موقع ها هم زانوت رو صاف می کنی که خیلی من دلم شور می زنه یهو با
صورت زمین نخوری....فکر کنم یهو می خوای راه بری و به چهار دست و پا رفتن
راضی نمی شی
امروز صبح زود برگشتیم و من خیلی سر حال نیستم ولی بازم میام و برات
می نویسم
گل دختر قشنگم که آلان خواب آلو خواب آلو داری منو نگاه می کنی
خیلی برام عزیزی دوست دارم گلم