بهشت مادران
سلام دختر مهربونم
پنجشنبه یعنی 29اردیبهشت رفتیم پارک مادران با دوستای گلت : رها جون 2شهریور...
آرنیکا جون 3شهریور...آیسان جون 10شهریور و آواگله 11شهریور.........تاریخ تولداتون خیلی به
هم نزدیکه
من تا حالا نرفته بودم ولی خیلی خوشم امد و قرار شد زود زود ببریمتون البته از این قرار ها همه
می ذارن تا انشالله عملی بشه کلی راهه....خانومهای اونجا همشون ماشالله هوارتا بچه
داشتن ولی از اونجایی که خانومهای ایرانی حسابی بچه دوست دارن بازم دور شما چهارتا جمع
می شدن و می گفتن که براتون اسپند بدودیم.
اینم چند تا عکس خوشگل از روز قرار
از راست آوا...آیسان...رها...آرنیکا
یه عکس قشنگ از رها و آرنیکا
راستی یه کم هم از خودت بنویسم و کارهات
خیلی دوست داشتنی هستی گلم یه کارهای بامزه ای می کنی که من دلم برات ضعف میره
خوبه این شیرین کاریها رو می کنی هان وگرنه کی می خواست شب صد بار بیدار بشه و نق و
نوقهای شما رو جواب بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگه کامل و بدون تکیه گاه می شینی و اگر چیزی بخوای خودت دولا می شی و بر می داری
اگر هم دستت نرسه و ببینی تعادلت در خطره بی خیال می شی
دیگه با همون شعره که گفتم دست میزنی و انگشتات هم به هم گیر نمی کنه و دست زدنت
یه صدای کمی هم میده که الهی من قربون اون صدای نازش برم
دامنه کلمات و صداهایی که در میاری زیاد شده چند روزه دیگه "آب" یا "هاپ" رو می گی و
دهنت رو باز می کنی مثل جوجه بعد من رو نگاه می کنی من که با دهان باز می گم آب شما
هم تکرار می کنی البته تو حال و هوای خودت هم هی تکرار می کنی که یادت نره
و با عمه حمیده شعار ها رو هم خوانی می کنی بخصوص لالا لالایی رو که خیلی بامزه
می خونی
و اینکه بسیار دوست داری که بایستی و همش از من بالا میری فکر کنم می خوای هوافضا
بخونی مادر.....
خیلی دوست دارم کوچولوی نرم و نازکم