آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

دختر نازمون آوا

پیوست پست قبلی

1390/1/21 17:17
نویسنده : مامی
668 بازدید
اشتراک گذاری

آوا جونم چند تا چیز جا مونده بود می خواستم برات بنویسم تا بعدا بخونی

niniweblog.com

۱- تو پست قبلی یه تاپ و شورت تنته که خاله مهام وقتی فهمید تو توی دلم هستی برات خرید و

کادو بهت داد منم کلی دوسش دارم هم خاله مهام جون رو هم پسر گلش آرین رو و البته کادوی

قشنگش رو کلی صبر کردم تا اندازت بشه اون روز با کلی ذوق آوردم تنت کردم ولی یه کم تنگت

شده و من کلی غصه شدم آخه خیلی تو تنت قشنگه ....البته خاله مهام مهربون چند وقت

پیش هم رفت دبی برات یه شلوار مخملی صورتی خوشگل هم اورد و برای منم یه لباس خوشگل

زحمت کشید و اورد دستش درد نکنه خاله جونیniniweblog.com

niniweblog.com

۲- پنجشنبه که هفت ماهت شد عصرش رفتیم دیدن دای احمد که از مکه امده بودن اونجا هم

کلی برای بچه ها ذوق کردیniniweblog.com و یه سوغاتی هم خوردی....خوبه دیگه هرجا میریم

 به تو خوب عیدی و سوغاتی میدن برو حالشو ببر

niniweblog.com

۳-از کارهای جدید دیگه ای هم که یاد گرفتی بگم: همون " گ " که می گفتی رو با همون لب و

لوچه بهم ریخته تبدیل کردی به " نه" و همش می گی "نه نه نه " انگار نه نه رو صدا می کنی

قربونت برم نه نه همون مامانه دیگه هههه

niniweblog.com

دیروز هم یه سر رفتیم دیدن بابا ناصر که تو بیمارستانه آخه مریض شده بنده خدا انشالله زودی

خوب بشه و بیاد پیش مامان بزرگ مهربون و خاله مهسا جونمون.... بابا ناصر که امد تو حیاط تا تو

رو ببینه کلی براش ذوق کردی و از دور شناختیش اونم دیگه حسابی قربون دورت رفت و شاد شد

niniweblog.com

عصرش هم رفتیم خونه مامان بزرگ مهربون و بردمت آرایشگاه ملیحه خانم تا یه کم چتریهات

رو کوتاه کنه ولی انگار زیادی کوتاه کرده...........اشکال نداره مادر زودی بلند میشه آخه خیلی

می رفت تو چشمات و اذیت می شدی.........

niniweblog.com

راستی شبا تند تند بیدار می شی و تو خواب غر می زنی من فکر کنم ماله دندوناته که بی تابت

کرده الهی من فدات بشم نبینم درد بکشی دخملی جونم

من خودم تا صبح مواظبتم تا دندونات راحت در بیان

niniweblog.com

صبحا که بابایی گله میره سر کار میارمت رو تخت پیش خودم می خوابونمت تو هم انگار همه

دنیا رو بهت داده باشن حسابی عشق می کنی و تا چشمت رو باز می کنی می بینی من

پیشتم دوباره زودی می خوابی........ساعت ۱۱ که می شه و بیدار می شی اگه من پیشت

خواب باشم دستت رو دراز می کنی و می زنی به من باورم نمی شد که منو بیدار می کنی

ولی وقتی چند بار تکرار کردی مطمئن شدم که کار خودته

niniweblog.com

اگر هم من زودتر بیدار بشم و برم از اتاق بیرون تا بیدار می شی منو صدا میزنی منم تندی

میام پیشت و با هم بازی می کنیم

تازه امروز صبح که من دستام رو بردم بالا تو هم ادام رو در آوردی و من هزارتا بوست کردم

راستی داری دس دسی هم یاد می گیری قربونت برم

niniweblog.com

الانم یه بوهایی داره میاد باید بیام پمپرزتو عوض کنمniniweblog.comتو دسشویی که می برمت بشورمت

مسواکها رو بر می داری هرجا هم که دستت نرسه تا برت می گردونم با پات میزنی بهشون

خلاصه پروژه ای این شستنت تو دستشوییniniweblog.com

niniweblog.com

راستی امروز یه خبر خوب هم بابایی بهمون داد و این بود که می خوایم بریم مسافرت اونم پیش

امام رضای مهربون منم بدو بدو رفتم بلیط گرفتم که یهو وسطش یه کاری پیش نیاد و برنامه بهم

نخوره آخه من دست به بلیط گرفتنم خیلی خوبه آژانس هواپیمایی هم سر کوچمون هست تو

هم همه دخترای اونجارو گذاشته بودی سر کار و حسابی براشون خندیدیniniweblog.com

آخه می دونی چیش برام خیلی جالب بود......چند روز پیش من خیلی حوصله ام سر رفته بود

آخه یه چند روزی همش تو خونه بودیم و هیچ جا نرفته بودیم.....شب که بابایی گله امد گفتم

بریم بیرون اونم ما رو برد تجریش از اونجایی که من خیلی بی حوصله شده بودم و دوست نداشتم

برم تو پاساژا یه دفعه ای گفتم بریم امامزاده صالح و رفتیم تو حیاط که داشتم قدم میزدم بعد از

اینکه سلام دادم یهو تو دلم گفتم آقا شما که برادر امام رضا هستید به امام رضا جون هم سلام

ما رو برسونید و به مادرتون که تو مدینه هستن خلاصه تو دلم یه سفر رفتم تا مشهد و یه سفر

رفتم تا مدینه پشت در اون باغه که مادر امام رضا توش دفن هستن و نمی ذارن وارد بشیم ...

تا امروز که یهو بابایی این خبر رو داد یهو دلم ریخت پایین گفتم چه امام رئوفی هستی دیدی دلم

برات تنگ شده سریع منو طلبیدی.....فقط یه روز از سفر خیالی من تا دعوت شما فاصله

بود  ......... خیلی دوست دارم امام رضا جونمniniweblog.com

 

راستی آوا گلم یه بار دیگه بگم که برام خیلی عزیزی یه وقت یادت نرهniniweblog.com

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

زينب عشق مامان و بابا
21 فروردین 90 16:33



مرسی بهمون سر زدی خاله جونم
مامان عسل و آریا
21 فروردین 90 18:30
وای چه خوب.خوشا به سعادتتون


مرسی عزیزم انشالله شما هم بطلبند
لنا
22 فروردین 90 10:01
سلام عزیزم
قربونت برم با اون موهای قشنگت چه شیطنتنی داره تو این عکسه
خوب سوغاتی میخوری ها خاله
چه خوب امام رضا طلبیدتون خوش بگذره بهتون عزیزم التماس دعا فقط دعا کردی بگی دختر باشه ها

حتما خاله جون مگه میشه شما رو یاد نکنم
لنا
22 فروردین 90 10:03
پستای که میزاری دوست دارم خیلی آدم رو جذب میکنه خیلی باحالن

مرسی گلم لطف داری
مامان فرشته
22 فروردین 90 12:57
سلام عزیزم
خوش به حالت چه دل پاکی داری تو رو خدا رفتی برای منم دعا کن بوسسسسسس

رمز گذاشتم


مرسی خاله جونم.......حتما یادتون می کنم.....مرسی از رمزت
مامان قندعسل
22 فروردین 90 14:48
سلام سال نو مبارک...
مرسی گلم رسیدن بخیر مسافرت خوب بود؟

mamane amir ali
23 فروردین 90 1:12
salam.naziiii.sale nootoon mobarak.

سال نو شما هم مبارک گلم
مامان غزل
23 فروردین 90 9:36
سلام عزیزم.
بهتون خوش بگذره.رفتی پا بوس امام رضا ما رو یادتون نره.

چشم حتما گلم البته حدودا یه ماه دیگه میریم
مامان قندعسل
23 فروردین 90 14:46
سلام....این چند وقت که ما نبودیم اوا جونم ماشالله خیلی بلا شده...عزیزم شیرین کاریاش خیلی با مزن....دلم حسابی واسش تنگ شده بود..راستی رفتین زیارت ما رو فراموش نکنین...از امام بخواین ما رو هم بظلبه
مرسی دوست جونم لطف داری حتما اونجا یادتون میکنم

فاطمه
23 فروردین 90 23:54
خاطره جون وبلاگ آوا جون خیلی قشنگه.چه مامانه با ذوقی داره آوا.از طرف من ببوس دخمل خوشگلتو.
میرید مشهد به یاد ما هم باشید.

سلام دوست خوبم مرسی عزیزم حتما یادتون می کنم
مامان ماهان
24 فروردین 90 8:46
خوش بگذره برای ما هم دعا کنین

حتما عزیزم
mamane amirreza,melika
24 فروردین 90 9:56
ava jon che ghadr mohat khoshghel shode,kheili khoshhal shodam mirin mashhad, eltemase doa

مرسی خاله جونم چشمات قشنگن انشالله با هم ،هم میربم