یازدهم اسفند 89
سلام آوا جونم
شش ماهگیت مبارک عسلکم امروز روز قشنگیه چون ۶ماه دیگه یک سالت میشه
شش ماه پیش یه همچین روزی بود که برای اولین بار تو آغوشم بودی
بوت می کردم و می دونستم که همه دنیای کوچیکت من هستم
و حالا می بینم که تو با تمام کوچکیت همه دنیای من هستی
امروز صبح زود بابایی جون رفت مسافرت و من و تو پیش هم موندیم تا دلتنگیمون کمتر باشه
خوبه تو هستی هاااااااااان
شش ماه پیش بعد از بیمارستان امدیم خونه مامان بزرگ و حالا دوباره امدیم اینجا تا خونه تنها
نمونیم
اینجا هم داره برف میاد گوله گوله تو هم با تعجب این ور و اون ورو نگاه می کنی
نشد امروز برات کیک درست کنم ببخشید هاااااان ولی قول میدم یکسالگی برات یه تولد
خوب بگیرم
شنبه هم میریم واکسن میزنیم دیگه قول می دم تا یک سالگی نذارم پاهای کوچولوت جیز بشه
من و بابایی دوستت داریم گل قشنگمون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی