آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

دختر نازمون آوا

يك ماه با دارو!

سلام جيگر مامان؛) الهي مامان قربونت بره كه انقدر خانمي و عزيزي(به غير از خواب شبها كه دعوامون ميشه) يه چندتا خبر بود كه داستان وار تعريف مي كنم؛) اوايل ابان ماه بود كه دو روز تب كردي و شنبه عصري به زور از منشي دكترت وقت گرفتم و بردمت و واقعا هم مثل هميشه مطب شلوغ بود و خلاصه١١شب نوبتمون شد و گفت اگه تا روز بعد تبت قطع نشد انتي بيوتيكت رو شروع كنم خلاصه يه هفته انتي بيوتيك دادم و تا تموم شد يهو شبها و مخصوصا ظهرا موقع خواب( اونم به سختي خوابوندن) يهو وحشتناك سرفه مي كردي و تا بيدار نميشدي سرفه ها تموم نمي شد! ظهرا كه خواب كنسل شد و بعد دوباره بردمت دكتر اينبار ديگه تحمل اونهمه انتظار تو مطب دكتر نريمان رو نداشتم و همين دكتر فرزان دم خونمون برد...
8 آذر 1392

احوالات شما

سلام خانم كوچولو؛) يعني تا تو پست قبلي نوشتم خداروشكر حالت خوبه! يهو مريض شدي! جمعه عصري بد اخلاق و بي حوصله شدي! و تب كردي... داغ و داغتر؛(...به استا دادم اولش٤ ساعت بعد ٦ ساعت خداروشكر صبح شنبه خوب بودي با اين حال مهد نبردمت... اما از عصر باز گرم شدي؛(... و از حدود ساعت٤:٣٠ تا ٦ مطب دكي رو گرفتيم و يا اشغال بود يا ميرفت رو انسرينگ... خلاصه زنگ زدم به موبايل اقاي منشي و به هر زوري بود اورژانسي ازش وقت گرفتم گفت امروز خيلي شلوغهو حدود٨٠ نفر قراره بيان! گفت ساعت٩ اونجا باشيم! رفتيم دم مترو ميرداماد و با بابا رفتيم مطب حدود٨:٣٠ ! تا ١٠:١٥ كه نوبتومون شد شما هم گاهي بلند ميشدي و گاهي دراز مي كشيدي و بي حال بودي! دكي كه واقعا خدا قوت بايد بهش گفت...
6 آبان 1392

روزهای رنگین

سلام دختر زیبا، سلام ای گل گلها :) ( این شعر صبحهامونه)   دخی گل سنبلم خدارو هزار مرتبه شکر حالش خوبه و روبراهه... بیشتر از همیشه با لبهای کوچیکش حرف میزنه و داستان و بازی سر هم می کنه ، مثل همیشه کم خوابه و خورشید خانم رو ترجیح میده... تا هوا تاریک میشه می گه نمی خوام شب بشه!! و خلاصه اینکه خدارو شکر کلاس مهدتون هم دوتا شد و باز هم به مهد علاقه نشون میدی و میری بازی و شادی..البته روزی 2 ساعت!! خوب خانم گلی امدم تا عکسهای چند ماه اخیر رو بذارم ...   خوب از تولد دسته جمعی رنگین کمانی شروع می کنیم:) تولدی عالی رنگی و به یاد موندنی: اینم ریسه اسم و عکس بچه ها با اسباب بازی ها ب...
3 آبان 1392

بوي ماه مهر

سلام غنچه مامان؛) از اينكه مطالب رو اينجوري اپ مي كنم معذرت مي خوام قول ميدم يه مطلب مفصل پر عكس به زودي بذارم؛)و اين روزهاي خوب مهرماه هم رسيد و بوي پاييز همه جا پيچيد؛) مهدتون هم چندتا كااب و مداد رنگي داده برات جلد كنم و اسم بزنم! واي كه اگه بري كلاس اول و لباس فرم مدرسه تنت كني من چقدر بوست كنم... فكر بزرگ شدنت هم برام شيرينه گرچه ميدونم براي اين قدي بودنت دلم حسابي تنگ ميشه... يه كم از اين روزها: بازم هم دندونسازي؛((( نمي دونم واقعا جنس دندونهات خوب نيست يا اون شيرهاي شبانه كار رو خراب كرده... از وقتي نوزاد بودي كه خوب تو خواب شير ميخوردي بعد كه از شير گرفتمت به شيشه عادت كردي و شبا شير مي خوردي بعد هم عادتت دادم قبل خواب اب بخوري... ال...
3 مهر 1392

جوجه ريزه ميزه

سلام قندعسلم... سلام شيريني زندگيم... سلام ابنبات؛) ... يعني همه جوره عاشقتم؛) ببخشيد اگه بدون عكس پست ميذارم ... الان كه دارم برات پست مي ذارم رفتي مهد كودك... خداروهزار بار شكر مي كنم كه به مهد عادت كردي و خيلي هم راضي هستي:)... با اينكه حدود ٩ صبح بيدار ميشي اما همچنان ١٠ به مهد ميرسيم.. اخه تا يه صبحانه اي رو با قر و فر بخوري و تا لباس بپوشي يك ساعت طول مي كشه... امروز كه رسيديم مربي ژيميناستيك تو سالن داشت با بچه ها كار مي كرد شما هم تندي رفتي و دمپايي ات رو دراوردي و به خاله شقايق گفتي جورابتم در بياره و شروع به بپر بپر كردي؛) منم از دم ر داشتم نگاه مي كردم يعني عاشقتم با اين شيطونك بازيهات.... بعد هم خاله شقايق امد پيشم و گفت با يكي از...
26 شهريور 1392

سه ساله شدم

سلام تموم زندگيم... سلام صورتي ترين شكوفه وجودم...سلام قشنگترين لبخند رويايي ام... سلام دخترم... دخترم زيباترين آواز هستي... دخترم پر رنگ ترين ترنم بهاري... دخترم باشكوه ترين آواي زيستن.... سلام آوايم... سه ساله شدنت مبارك دخي طلايي... سه سالت شد و همه وجودم پر از التهاب خواستنته ... سه سالته و همش تو همه لحظه ها باهميم... سه سالته يه دخترك سه ساله با شيرين زبوني هاي خواستني...و من بازهم لبريزم از هواي تو... نفسهاي تو ... تپش قلب تو .... ارامش تو ... بوسه هاي تو ...در اغوش كشيدن تو........ صدايت كه در وجودم جاري ميشود ... نگاهت كه با نگاهم گره مي خورد و دستهاي ظريف و كوچكت... همه را مي پرستم.. صنم قلبم.... سالها تند تند مي گذرد باورم نم...
14 شهريور 1392