ده ماهگی دو دندونه
سلام دختر عسلم
اینم جشن دندونی عزیزم
تا اونجا برات گفتم که قرار شد ببرمت آزمایشگاه
دوشنبه ظهر که بیدار شدی نمونت رو گرفتم و بردمت آزمایشگاه راستش
تست خون هم داشتی خانومه کلی دستت رو اینور و اونور کرد و نتونست
رگ کوچولوت رو پیدا کنه و گفت عصری ببرم تا خود خانم دکتر ازت تست بگیره
منم به بابا جون گفتم تا بیاد با هم بریم اسم شما و کار شما که وسط بیاد
بابایی روم رو زمین نمی زنه و خوب شد که امد
وای که نمی دونی چقدر رگت سخت پیدا شد بابایی و یه خانم دیگه شما رو
نگه داشتن منم باهات حرف می زدم تا حواست پرت بشه و دردت کمتر
باور کن نزدیک بود غش کنم و فشارم با دیدن اون سوزن بزرگ افتاد
خلاصه عزیزم به هر زوری بود برای سلامتیت ما خون رو دادیم تست کنن
سه شنبه
نزدیک ظهر بود که رفتیم خونه مامان بزرگ جون تا با عمه جون برای روز جشن
دندونت گیفت درست کنیم
از صبح طبق گفته دکی بدنت پر از دونه قرمز شد اگه دکی نگفته بود من خیلی
نگران می شدم ولی چون دکی گفته بود بعد از تب بدنت می ریزه بیرون خیالم
کمی راحت بود
خلاصه گلم من یه گیفت خیلی خوشگل اما سخت می خواستم برات درست
کنم و فکر نمی کردم اینهمه کار ببره و حتی تا شب هم تموم نشه
ولی عمه جون قبول زحمت کرد و گفت برات حاضرشون می کنه
واقعا خیلی لطف کرد و خیلی هم خوشگل شد
اینم گیفت ها روی میز و تزینات
چهارشنبه
خاله مهسا امد پیشمون تا کمکمون کنه و با هم رفتیم کیک خوشگلت رو
سفارش دادیم. بعد یه کم تزیینات کردیم و بعدش هم رفتیم جواب آزمایشت
رو گرفتیم نمی دونم چرا دلم یهو شور زد و گفتم قبل از تعطیلات ببرم دکی ببنه
و راهی مطب دکی شدیم
خلاصه مرواریدم دکی وزنت کرد و از روز شنبه 150 گرم وزنت کمتر شده بود
و بهت انتی بیوتیک داد و گفت تا آزمایشت رو تکرار بدم
من هم خیلی ناراحت شدم و کلی حالم گرفته شد آخه اصلا دوست نداشتم
مریضی توی بدن ظریفت باشه
با دلخوری امدیم خونه و یه کم کارای جشن رو ردیف کردیم
اینم کیک خوشگلت
پنجشنبه
صبح بابایی رفت کارای پذیرش آزمایشگاه رو انجام داد و دوباره نمونه گرفتم و
فرستادیم آزمایشگاه.
و بعد عمه جون گیفت های خوشگلت رو اورد. مامان بزرگ هم با آش دندونی
رسید و همه کارها رو اماده کردیم برای جشن اولین دندون نازنینت
مهمونا امدند و کلی خوششون امد راستش ما زیاد از این رسما نداریم
واسه همین واسه همه خیلی جدید بود
اینم آوا و بچه ها
اینم عصرانه
کیک مرغ
جمعه
دندون دومت هم در امد اخه خیلی سخت اجازه می دید که توی دهنتون رو
بازدید کنم تازه اینهمه بابایی تلاش کرد تازه تونست امروز دوتا دندونات رو ببینه
بعد هم رفتیم باغ دایی مصطفی که می شه دایی مامانم و خیلی خوش
گذشت و کلی با یاس نوه دایی بازی کردی و بعد از ظهر هم که همه رفتن
اب تنی شما هم دست و پات رو تو اب می زدی و کلی ذوق می کردی
اینم آوا و یاس عزیزم
یاس عزیز متولد 27 خرداد89 هست و یه دوماه و نیمی از شما بزرگتره
شنبه
امروز پایان ده ماهگیته که با دو تا دندون و کلی کار جدید به پایان رسوندی
قد و وزنت مال هفته پیشه
قدت:69.........وزنت:8200.........دور سرت:45
یه کم هم از کارهات بگم:
از دیروز موقع شیر خوردن یه کم گاز هم می گیری الهی من فدای دندونت
بشم اخه درد داره مامانی جونم
انگشت اشاره ات رو می گیری سمت هرچی که خوشت میاد و شروع
می کنی به تعریف کردن
وقتی یکی حرف می زنه یهو الکی وسطش می خندی و جلب توجه می کنی
پاچه شلوارت رو می زنی بالا و پات رو بررسی می کنی
کف پاهات رو تو دستت می گیری و باهاشون دست می زنی
این چند روزه خیلی بد غذا شدی و سخت می خوری
عادت کردی راهت ببرم تا تو بغلم بخوابی مامان جون منم خیلی دوست دارم
تو بغلم باشی ولی به فکر منم باش عروسکم
زیر میز رو خیلی دوست داری و همش میری اونجا می شینی
دیگه من هر جا برم و صدات کنم خودت رو با سرعت می رسونی
وقتی نماز می خونم میای و کلی ذوق می کنی بعد از سر و کله من بالا
می ری و آخر سر هم چادرم رو می گیری
از آزمایشگاه زنگ زدن که بازم باید نمونه تکرار بشه الان هم خوابیدی و منتظرم
تا بیدار بشی و نمونه گیری کنم انشالله چیزی نباشه
خیلی برام عزیزی شکوفه صورتی مامان