آوا جونم
سلام آوا جونم
مامانی حسابی سرم رو گرم کردی
همه کارهات برام عزیز و دوست داشتنیه .....شبا که بابا جون میاد خونه اول از کارای تو
می پرسه و من گزارش تک تک شیرین کاریهات رو می گم.
از دیروز یه کار جدید یاد گرفتی و وقتی یه چیزی رو از دستت می گیرم یهو بغض می کنی و جیغ و
گریه راه می اندازی و یا وقتی یه چیزی می دم دستت که یادت بره یه چیز دیگه می خواستی
با عصبانیت می اندازی زمین و اصلا ازم نمی گیریش. می دونی این روزها شبیه این شکلکه
شدی
باور کن زلزله راه می اندازی تو خونه. تازه یه موقع ها هم شروع می کنی با در و دیوار حرف زدن
انقدر قیافت دوست داشتنی می شه که نگو.....دیگه تو کل خونه راه پیمایی می کنی و می
دونی از کجا باید بیای تو آشپزخونه و من رو پیدا کنی.
وقتی در حمام رو باز می کنم و چراغش رو روشن می کنم تند تند میای که ببرمت حموم...
تازه یاد گرفتی از بین این همه اسباب بازی که توی لگن کوچیکت ریختم در پوش دریچه رو برداری
و آب لگن رو خالی کنی هرچی هم می خوام حواست رو پرت کنم نمی شه
( یه توضیح کوچولو آوا جونم : اینجا یه عکس از حمامت بود ولی
چون لختی بود برش داشتم . )
عاشق پله هستی و نمی تونم باور کنم که با مهارت از پله بالا می ری.......البته فقط یه پله
داریم اونم خونه مامان بزرگ مهربونه که بطور حرفه ای ازش بالا می ری...من هم همش حواسم
بهته تا نخوای یهو برگردی و بیای پایین.
راستی دندونات خیلی اذیتت می کنن و همش دستت رو می جوی من هنوز مروارید سفیدی تو
دهنت ندیدم حتی ورم هم نداره نمی دونم چرا اینهمه لثه هات می خواره
الهی من فدات بشم که نمی تونم به دندونات کمک کنم
راستی عصرا میوه می خوری این میوه ها رو بیشتر دوست داری: موز، آناناس ، سیب و طالبی و
هندوانه
گاهی هم نون سنگک یا تافتون می خوری نون هم خیلی دوست داری
وقتی صدای آهنگ میاد تند تند دست میزنی
بهتر غذا می خوری فکر کنم اینهمه بازیگوشی می کنی گرسنه تر می شی. ولی هنوز شبا بد
می خوابی البته نه تنها شبا ، روزها هم که خوابت می گیره نمی خوای بخوابی تا از خستگی
زیاد مجبور بشی بخوابی و اونم بیشتر از نیم ساعت نمی شه.
الانم داری از سر و کله من بالا میری خیلی برام عزیزی کوچولوی ریزه میزه