سه سال و نيمگي جوجمون
سلام جوجه ريزه ميزه ماماني؛) اين پست ١١١ پست وبلاگته كه به مناسبت سه سال و نيمگيت مي نويسم؛) ١١اسفند سه سال و نيمگت هم تموم شد! و چيزي نمونده تا چهارسالت بشه و به قول خودت شمع چهار رو بخريم؛) جوجه ريزه ميزه مامان چهار جلسه كلاس باله رفتي كه خيلي دوست داشتي؛) ولي خوب حركات رو همونجور كه بايد انجام نميدادي؛) به نظرم خيلي برات زود بود ... اخه مربيش وقتي اسم يه حركت رو ميبرد بايد انجام ميداديد و خوب شما كوچولوترين فرد كلاس بودي... بقيه كه ٤-٥ سالشون بود بهتر ميتونستن حركات رو اجرا كنن؛) دوست خوبت وندا جون هم باهات ميومد كه البته ايشون هم از تذكرات مربي زياد خوششون نيومد و سركلاس نرفت.... ولي خوب شما خيلي هم خوشت امده بود بيشتر براي لباس بامزه ات و اهنگ و رقصش؛) يه چندسالي صبر ميكنم اگه همچنان علاقه داشتي مجددا ميذارمت كلاس ... ترم اول لگو هم هفته پيش تموم شد و براي ترم دوم ثبت نام كرديم ... عاشق كلاس لگو و خاله لگويي هستي... و دوست خوبت پارساجون؛) يه مدت بعد كلاس يا پارساجون ميومد خونه ما يا ما ميرفتيم خونشون و شما دوتا كلي خوشحال بوديد اما خاله سحر ني ني كوچولو تو دلش داره و الانم نزديك عيده مسيرا شلوغه و رانندگي سختشه براي همين رفت و امدمون كمتر شده اما شما هربار ميگي بريم خونه پارسااينا؛) عزيزمي خانم گلي؛)... يه شمال عالي رفتيم با آرين جون و نيكا جون و برنا جون كه خيلي خوش گذشت ... قبلا كه دوچرخه مي گرفتيم شما تو سبد ميشستي اما اينبار بزرگ شدي و براي خودت سه چرخه گرفته بودي و كلي كيف كردي عروسك خانم...خيلي شمال رو دوست داري و الانم همش مي گي بريم شمال؛) راستي چند هفته هم هست كه پنجشنبه ها ميبرمت استخر...خيلي خوشت مياد... باهمون مايو زنبوري يكسالگيت كه كماكان اندازته:)
البته رفتم يكي ديگه بخرم اما پيدا نكردم و مغازه هم بسته بود و تغيير شغل داده بود... استخر كه ميبرمت استخر كودك خيلي بزرگي داره و حتي اونجا هم كم عمق و پر عمق داره... دفعه اول رفتي تا وسط استخر بعد ديدي شيب داره ديگه جلوتر نرفتي ... هربار هم تو همون قسمت كم عمق كودك مي موني و بازي مي كني... چون شبيه زنبوركي همه بچه ها دوست دارن و دورت جمع ميشن؛) راستي به سفارش مامان فاطي برات چراغ خواب شلمان خريدم كه روي سقف اتاقت ستاره و ماه رنگي ميندازه... تقريبا يك سال بود كه تو اتاقت مي خوابيدي و منم تا زماني كه خوابت بره پايين تختت بودم... اما با ورود شلمان گفتم هركسي تو اتاق خودش! واينكه شلمان مواظبته هروقت هم منو صدا كني زود ميام! شباي اول ذوق داشتي...بعد يه كم پشيمون شدي ولي من ديگه نمي خواستم به عقب برگردم واقعا سخت بود كه ساعتها پايين تخت باشم و هي به هم غر بزنيم كه بخواب و از شما سرو صدا و وول زدن... خلاصه گفتم پس اگه من بيام شلمان ميره و بايد پسش بديم! و شما قبول كردي كه خودت تو اتاق بخوابي...خداروشكر الان ده شبي هست كه خودت مي خوابي! البته مثل قبل وول ميزني اما خوب هم من غر نميزنم هم خودت زودتر مي خوابي...دختركم مثل همه جوجه هاي ديگه در حال بزرگتر شدن هستي ... و هر لحظه دوست داشتني تر و عشق تر از قبل... مثل هميشه عاشقانه مي بوسمت؛*
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی