آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

دختر نازمون آوا

احوالات شما

سلام خانم كوچولو؛) يعني تا تو پست قبلي نوشتم خداروشكر حالت خوبه! يهو مريض شدي! جمعه عصري بد اخلاق و بي حوصله شدي! و تب كردي... داغ و داغتر؛(...به استا دادم اولش٤ ساعت بعد ٦ ساعت خداروشكر صبح شنبه خوب بودي با اين حال مهد نبردمت... اما از عصر باز گرم شدي؛(... و از حدود ساعت٤:٣٠ تا ٦ مطب دكي رو گرفتيم و يا اشغال بود يا ميرفت رو انسرينگ... خلاصه زنگ زدم به موبايل اقاي منشي و به هر زوري بود اورژانسي ازش وقت گرفتم گفت امروز خيلي شلوغهو حدود٨٠ نفر قراره بيان! گفت ساعت٩ اونجا باشيم! رفتيم دم مترو ميرداماد و با بابا رفتيم مطب حدود٨:٣٠ ! تا ١٠:١٥ كه نوبتومون شد شما هم گاهي بلند ميشدي و گاهي دراز مي كشيدي و بي حال بودي! دكي كه واقعا خدا قوت بايد بهش گفت...
6 آبان 1392

روزهای رنگین

سلام دختر زیبا، سلام ای گل گلها :) ( این شعر صبحهامونه)   دخی گل سنبلم خدارو هزار مرتبه شکر حالش خوبه و روبراهه... بیشتر از همیشه با لبهای کوچیکش حرف میزنه و داستان و بازی سر هم می کنه ، مثل همیشه کم خوابه و خورشید خانم رو ترجیح میده... تا هوا تاریک میشه می گه نمی خوام شب بشه!! و خلاصه اینکه خدارو شکر کلاس مهدتون هم دوتا شد و باز هم به مهد علاقه نشون میدی و میری بازی و شادی..البته روزی 2 ساعت!! خوب خانم گلی امدم تا عکسهای چند ماه اخیر رو بذارم ...   خوب از تولد دسته جمعی رنگین کمانی شروع می کنیم:) تولدی عالی رنگی و به یاد موندنی: اینم ریسه اسم و عکس بچه ها با اسباب بازی ها ب...
3 آبان 1392

بوي ماه مهر

سلام غنچه مامان؛) از اينكه مطالب رو اينجوري اپ مي كنم معذرت مي خوام قول ميدم يه مطلب مفصل پر عكس به زودي بذارم؛)و اين روزهاي خوب مهرماه هم رسيد و بوي پاييز همه جا پيچيد؛) مهدتون هم چندتا كااب و مداد رنگي داده برات جلد كنم و اسم بزنم! واي كه اگه بري كلاس اول و لباس فرم مدرسه تنت كني من چقدر بوست كنم... فكر بزرگ شدنت هم برام شيرينه گرچه ميدونم براي اين قدي بودنت دلم حسابي تنگ ميشه... يه كم از اين روزها: بازم هم دندونسازي؛((( نمي دونم واقعا جنس دندونهات خوب نيست يا اون شيرهاي شبانه كار رو خراب كرده... از وقتي نوزاد بودي كه خوب تو خواب شير ميخوردي بعد كه از شير گرفتمت به شيشه عادت كردي و شبا شير مي خوردي بعد هم عادتت دادم قبل خواب اب بخوري... ال...
3 مهر 1392

جوجه ريزه ميزه

سلام قندعسلم... سلام شيريني زندگيم... سلام ابنبات؛) ... يعني همه جوره عاشقتم؛) ببخشيد اگه بدون عكس پست ميذارم ... الان كه دارم برات پست مي ذارم رفتي مهد كودك... خداروهزار بار شكر مي كنم كه به مهد عادت كردي و خيلي هم راضي هستي:)... با اينكه حدود ٩ صبح بيدار ميشي اما همچنان ١٠ به مهد ميرسيم.. اخه تا يه صبحانه اي رو با قر و فر بخوري و تا لباس بپوشي يك ساعت طول مي كشه... امروز كه رسيديم مربي ژيميناستيك تو سالن داشت با بچه ها كار مي كرد شما هم تندي رفتي و دمپايي ات رو دراوردي و به خاله شقايق گفتي جورابتم در بياره و شروع به بپر بپر كردي؛) منم از دم ر داشتم نگاه مي كردم يعني عاشقتم با اين شيطونك بازيهات.... بعد هم خاله شقايق امد پيشم و گفت با يكي از...
26 شهريور 1392