آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

دختر نازمون آوا

پروژه اي كه ناتمام ماند!

1392/1/31 3:05
نویسنده : مامی
566 بازدید
اشتراک گذاری
سلام دخي شيطون بلا؛) خوبي عزيزكم... شنبه هفته پيش بعد از ساعتها مطالعه و گردش در نت و دراوردن مقاله و نوشته و حرف زدن با مامانهايي كه تجربه داشتن و هزار تا چيز جور وا جور تصميمم رو گرفتم و ياعلي گفتم و به قول سحر جونم نهايت گفتم دو سه هفته اي جمع و جورش مي كنم! خلاصه دو سه روز اول با زور تشويق و اب بازي و برچسب و هزارجور ادا اصول ميومدي و گاهي جيشي مي كردي و ميرفتي... البته از سه روز اول ما جمعا دو روز در دسشويي بوديم! خلاصه رسيديم به سه روز بعدش كه فهميدي قرار از چه قراره!!! و فرار رو بر قرار ترجيح دادي! تو سه روز بعدش يه كم عصبي بود و بد اخلاق! همينجوري هم بعد بيدار شدن بايد كلي نازتون رو بكشيم تا از تختتون بيايد بيرون اماااا تو اون چندروز عصاب نداشتي كه هي نق و غر.... اخه مي خواستم تا بيدار ميشي ببرمت دسشويي هم همكاري نمي كردي هم چون خودتو نگه داشته بودي احساس بدي داشتي و هم نمي خواستي جاي گرم و نرمت رو زود ترك كني! خلاصه اين موضوع عصبي و بداخلاقت مي كرد و تا وقتي كه جيشتون رو تو پوشك مي كردي ادامه داشت.... اتفاقا من از روز اول فرشا رو هم جمع كردم كه خيالم راحت باشه اما بازم كمي وسواس به خرج دادم و پوشك شورتي پات كردم! البته گفتم اين شورت غورغوريه و نبايد خيس بشه!... گذشت تا رسيديم به پنج شنبه كه كلا قاطي بودي و منم هرچي خواستم به صبوري ادامه بدم نشد و كاسه صبرم افتاد و شكست! اخه فكر مي كردم بعد يه هفته رو به بهبود بره اما ديدم نه! اصلا فكر نمي كردم كم بيارم و كارم رو نيمه تموم رها كنم ... شايد فكر مي كردم خيلي مي تونم.... شايد خدا خواست بگه زياد به خودت اميدوار نباش... خواست بگه باز يادت رفت هرچي من بگمه... شايد بعضي وقتا ميذاره تو منگنه تا صدامون رو در بياره! بگه حواست هست يكي پشت سرته يكي سرپناهته! چرا از خلق خدا انتظار داري مگه خودم نيستم.... خلاصه در كمال ناباوري بي خيال پروژه شدم... خيلي صبوري كردم گاهي بيشتر از همه مادرا و گاهي خيلي كمتر... بداخلاقي و عصبي بردنت تو اين روزاي اخر اذيتم مي كرد... روزاي اول بهتر بودي! شايد نمي دونستي چه خبره!... اشگال نداره خدا بده قوت به مامانا! هزار بار تمرين و تكرار تو هر موضوعي كارشونه!... امروز وفتي ديدي پوشكت كردم و دست زدي و مطمين شدي... لبخند شيرين رضايت رو زدي و رفتي پي كارت! خدايا خودت كمكمون كن... مثل هميشه مي خوام كنارمون باشي و هوامونو داشته باشي... ممنونم كه هستي
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)