نوروز 1393
سلام گل دختری زیبا
سال جدید مبارکا ...پارسال که خیلی زود گذشت ...امیدوارم امسال هم به خیر و خوشی
و شادی و سلامتی بگذره ... پست پرعکسی داریم یه سری برای سال قبله یه سری
هم نوروز امسال
عید امسال به همراه مامانی و بابایی و عمه حمیده جون رفتیم شمال ... همون دریاکنار
دوست داشتنی و قشنگ.. و شما که عتشق دوچرخه سواری شدی و دو سه باری هم
برات دوچرخه هم گرفتیم و کلی عشق کردی:
همش هم دوست داشتی پشت سر حمیده جون و بابا جون با دوچرخه ات حرکت کنی...
یه روز اونها ازت جلو زدن و قرار شد دم رستوران همدیگرو ببینیم و من و شما هم رفتیم تا
دوچرخه شما رو تحویل بدیم ...یه دفعه دیدم شروع کردی به گریه کردن!!
بعد هم گفتی بابام گم شده!! خلاصه یه اشکی می ریختی هرچی گفتم نه اونا زودتر
رفتن ما هم داریم میریم پیششون باورت نشد...انقدر بغض داشتی که وقتی بابا رو دیدی
دوباره زدی زیر گریه و هنوز اروم نشده بودی... این عکس هم همون روزه البته قبل ازاین
ماجرا: دختر دل نازک عزیزمون
عکسهای جا مونده از سال قبل که قبلا پستهاش رو ارسال کردم ... و فقط به روایت تصویر
پیش میریم :)
سفر به کیش عالی به همراه پارسا جون:) دیماه 92
کلاس باله:
شمال عالی....به همراه دوستای خوبمون : نیکا جون ، آرین جون ، آوا حانم . آقا برنا
همون سفر جنگل کشپل:
عیدی بابای مهربون: (البته با ساق بندها و کلاه و ضربه گیرهاشه)
آوا جون و وندا جون در جشن نوروز 92 ...خانه کودک
اینم عیدی های امسالمون با تزیین خودم:) برای گلهای دوست داشتنیمون
مطلب که زیاد دارم اما خوب وقت نمیشه
وقتی می خوام عکس بذارم خیلی زمان می گیره ولی سعی می کنم مطالب رو زودتر اپ کنم
الانم فرستادمت تو حموم و هزاربار تا الان صدام زدی! اینو می خوام اونو می خوام!
خلاصه رنگ انگشتی زرد و با اب قاطی کردی ریختی تو قوطی و هی صدا میزنی بیا برات ابلیمو درست
کردم!!
وقتی هم میگم منو اینقدر صدا نزن کار دارم می گی قول میدم چندتا ابلیمو برات درست کنم بخوری
الهی فدات بشم که نمی ذاری یه گاهی( به قول خودت) من بشینم
یه گاهی= به جای یه دقیقه استفاده می کنی
می بوسمت و بیشتر از هزاران بار قبل دوست دارم