آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

دختر نازمون آوا

نوروز 1393

1393/1/18 19:29
نویسنده : مامی
1,214 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل دختری زیبا

سال جدید مبارکا ...پارسال که خیلی زود گذشت ...امیدوارم امسال هم به خیر و خوشی

و شادی و سلامتی بگذره  ... پست پرعکسی داریم یه سری برای سال قبله یه سری

هم نوروز امسال 

اوا

عید امسال به همراه مامانی و بابایی و عمه حمیده جون رفتیم شمال ... همون دریاکنار

دوست داشتنی و قشنگ.. و شما که عتشق دوچرخه سواری شدی و دو سه باری هم

برات دوچرخه هم گرفتیم و کلی عشق کردی:

آوا

همش هم دوست داشتی پشت سر حمیده جون و بابا جون با دوچرخه ات حرکت کنی...

یه روز اونها ازت جلو زدن و قرار شد دم رستوران همدیگرو ببینیم و من و شما هم رفتیم تا

دوچرخه شما رو تحویل بدیم ...یه دفعه دیدم شروع کردی به گریه کردن!!

بعد هم گفتی بابام گم شده!! خلاصه یه اشکی می ریختی هرچی گفتم نه اونا زودتر

رفتن ما هم داریم میریم پیششون باورت نشد...انقدر بغض داشتی که وقتی بابا رو دیدی

دوباره زدی زیر گریه و هنوز اروم نشده بودی... این عکس هم همون روزه البته قبل ازاین

ماجرا: دختر دل نازک عزیزمون

اوا



عکسهای جا مونده از سال قبل که قبلا پستهاش رو ارسال کردم ... و فقط به روایت تصویر

پیش میریم :)

سفر به کیش عالی به همراه پارسا جون:) دیماه 92

کیش

 

اوا

کلاس باله:

 

باله

شمال عالی....به همراه دوستای خوبمون : نیکا جون ، آرین جون ، آوا حانم . آقا برنا

شمال

همون سفر جنگل کشپل:

اوا

عیدی بابای مهربون: (البته با ساق بندها و کلاه و ضربه گیرهاشه)

اوا

آوا جون و وندا جون در جشن نوروز 92 ...خانه کودک

اوا

اینم عیدی های امسالمون با تزیین خودم:) برای گلهای دوست داشتنیمون

عیدی

مطلب که زیاد دارم اما خوب وقت نمیشه

وقتی می خوام عکس بذارم خیلی زمان می گیره ولی سعی می کنم مطالب رو زودتر اپ کنم

 

الانم فرستادمت تو حموم و هزاربار تا الان صدام زدی! اینو می خوام اونو می خوام!

خلاصه رنگ انگشتی زرد و با اب قاطی کردی ریختی تو قوطی و هی صدا میزنی بیا برات ابلیمو درست

کردم!!

وقتی هم میگم منو اینقدر صدا نزن کار دارم می گی قول میدم چندتا ابلیمو برات درست کنم بخوری

 

الهی فدات بشم که نمی ذاری یه گاهی( به قول خودت) من بشینم

یه گاهی= به جای یه دقیقه استفاده می کنی

می بوسمت و بیشتر از هزاران بار قبل دوست دارم

 


پسندها (1)

نظرات (5)

لنا
19 فروردین 93 10:00
عزیزممم بچه عین مامانش دل نازک عکساش آخر بامزه بود اونجا که دستش به کمرش خانه کودک عین خودت افتاده قیافت و این جوری میکنی دوستم دلتنگتیم
مامی
پاسخ
عزیزمی لنا جونم منم دلتنگتم منتظرتونم
khale roya
28 فروردین 93 22:47
سلام ،28 اردیهشت تولده تاراس،خوشحال میشم بیای تبریک بگی
مامی
پاسخ
چشم عزیزم
مامان عالمه
8 اردیبهشت 93 22:02
_____█████____█████ ___██♥◊◊◊◊██_██◊◊◊◊♥██ _██♥◊◊___◊◊█_█◊◊___◊◊♥██ ██♥◊◊_____◊◊█◊◊_____◊◊♥██ ██♥◊◊______◊◊◊______.◊◊♥██ ██♥◊◊___بـــــدو آپــــــم___◊◊♥██ _██♥◊◊______________◊◊♥██ __██♥◊◊___________◊◊♥██ ____██♥◊◊_______◊◊♥██ ______██♥◊◊__◊◊♥██ ________██♥◊◊ ___________██♥◊◊ _____________██♥◊◊ _______________██◊
مامی
پاسخ
ممنون عزيزم
مامانی
11 اردیبهشت 93 19:34
خیلی دلمون براتون تنگ شده
مامی
پاسخ
ما بيشتر خانمي
راحله
17 اردیبهشت 93 15:19
چقده قشنگ بود دلم لک زد واسه این جوجه ی دل نازک
مامی
پاسخ