آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

دختر نازمون آوا

نوروز 92

سلام گل دخملی نازنینم بلاخره سال نو هم از راه رسید و یه بهار زیبای دیگه در کنار هم هستیم و من بزرگ شدن شما رو نگاه می کنم  و چه زیبا صحبت می کنی و چه با شکوه تر بزرگ می شوی.... روزهای قشنگیه! حتی درگیرهامون همچنان بر سر کم خوابیدنت... و قشنگ تر خندیدنهات و کلماتت و دوست داشتنهات و دستهات و نگاهت و هر آنچه از ان توست..... و برای من امواجی از عشق و طراوت و زندگی.... تو کوچکی اما دنیایی داری با وسعت تمام خوبیهایت ...دلی داری مهربان و کم طاقت ... لبانی کوچک و ظریف...و راه رفتنی چه نازآلود ...نمی دانی که در تمام لحظه هایم چقدر پررنگی. دخترکم روزهای عید هم گذشت....امسال ت...
23 فروردين 1392

روز شمار تا عید

سلام دخترک خوبم:) فدای مهربونیات:) چه می کنی با سرنوشت..... راستش باز رفتم تو اون حس قشنگ نوزادیتت و خاطراتش که چه خوبه که وبلاگ بهم کمک می کنه و برمیگردم به روزهایی که همیشه تو ذهنم خواهد موند و عکساش زیباترین لحظات عمرم رو برام بازسازی می کنه.... خدارو هزار مرتبه شکر که هستی و من وجود نازنینت رو خیلی خیلی دوست دارم دیشب باز رفتم سراغ دندنهات:) از اونجایی که شما دوتا دوتا دندون در میاری دیدم بعلهههههههه دندون اخری بالا سمت راست هم جونه زده و خیلی تیز و ریز زده بیرون.... خدایی دو روزی بود که اخلاقامون با هم قاطی شده بود و از شما گریه و جیغ و از ما هم کمی بی توجهی .... خلاصه دندن اونوریت هم بیشترش...
22 اسفند 1391

روزاي اخر سال

سلام نازنينم؛) كلاس مادر و كودك ميريم؛) البته جلسات اخرش هستيم ...هشت جلسه يك ساعته بود... اولش فقط دنبال بازي بودي! ولي الان يه مقدار با مربي ارتباط گرفتي و تو بازيها مشاركت بيشتري داري مخصوصا "ما گليم كا سنبليم" و قسمت اخرش كه روي زمين ولوو ميشيم! عاشق اين قسمتشي؛) و خانم مربي هم براي دل كوچيكت هميشه اين بازي رو انجام ميده تا تو كلي ذوق كني؛)) و كاردستي! كه حتما عكس مي گيرم و در يه پست عكس دار همه رو يه جا ميذارم؛) خلاصه ميري ميزو صندلي رو مياري و تندي اماده ميشي تا كاردستي درست كنيم! البته بيشتر قسمت رنگ كردن و چسب كاري رو دوست داري و حواست به كار خودته؛) ... ديالوگهات واقعا جالب شدن؛) چندروز پيش ظهر كه داشتيم براي خوابيدن اماده ميشديم پتو...
17 اسفند 1391

"مسواك و دندان "

سلام نازگلكم! چون ديدم پستهات دير به دير ميشه تصميم گرفتم گاهي كارم رو راحت كنم و با موبايل برات پست بفرستم :) و پست مهم الان هم راجع به يكي از دندنكهاي دندون اخري سمت چپ بالا هست؛) بله تشريف اوردن؛) ريزونه و تيز و تشديد مانند؛) ياد اولين دندونت افتادم؛) چه زود دهان قشنگت پراز مرواريد هاي ريز شد؛) و امروز اخرين دندونهات رو داري تكميل مي كني؛) چند روز پيش وقتي داشتم برات مسواك ميزدم ديدم لثه بالات قلمبه شده و سفيدي دندونه از زير پوسته نازك لثه ات معلوم بود... خلاصه امشب كه داشتم مسواك ميزدم دست زدم ديدم بعلهههههه يه پايه از چهار پايه لثه رو شكافته و امده بيرون؛) اخه تو عزيزمي هم خودت هم دندونات جريان مسواك: خوب مسواك كه دوست داري يه كم مي كن...
11 اسفند 1391

می تونم کمکتون کنم؟؟؟

سلام به دخمل طلای خودم خوب بازم معذرت در تاخیر پستها ... واقعا کلمات و جملات بامزه ای استفاده می کنی و من بیشتر از هر وقت دیگه ای معنی شیرین زبونی های شما رو می فهمم خودت در میزنی: تق تق بعد می گی کیه؟ می تونم کمکتون کنم؟؟؟؟ :)))) و یا بعد از در زدن می گی : باب اسفنجی.... باب اسفنجی شلوار مکعبی... بعد می گی : سلام تونی کوچیکه:))) دقیقا دیالوگ کارتون باب اسفنجی:) البته گاهی هم تغییراتی میدی... مثلا : مامان شلوار مکعبی !! بیا آوا کارت داره:)) و بیشتر مواقع به خودت می گی آوا :)) و هنوز نمی گی " من" چند روزه داری روی کلمه " براتون" کار می کنی... واقعا تمرین و تکرار جالبیه! می گی: براتون...
17 بهمن 1391

روزهای آخر آذرماه 91

سلام خانم خوشگله دختر گل مامانشه ...فقط تو رو خدا خوب بخواب!!! جدیدا که ظهر ها هم نمی خوابی و تا می بینی من چشمام بسه است خودتو می اندازی روی من می گی" مامان آشو(پاشو)" ....کلا دچار بی خوابی شدم از دست تو فسقل دختر!! روند حرف زدنت خیلی سرعت گرفته و کلا منظورت رو با بیشترین کلمات بیان می کنی "مامان امک (کمک) کن آوا گیر کرده :))  " "مامان جون ای مامان جون چایی رو بلیز (بریز) تو فنجون" " مامان بیا آوا کارت داره" وقتی من تو اشپزخونه ام یا پای لب تاب" مامان کار داری؟" پتوت رو مثل دامن می پیچی دورت " مامان اتو(پتو) قشنگه؟" سوالهای تاکیدی می پرسی!! مثلا "مامان این خیسه؟" خودت می گی"بله این خیسه" یه...
5 دی 1391

شبهای طولانی

سلام گل دخترکم این روزهای کوتاه و شبهای طولانی داره می گذره و تو هر روز بزرگتر و شیرین زبون تر میشی خیلی از کلمات رو یاد گرفتی و استفاده می کنی .. هر شب که بابا میاد خونه چندتا کلمه و جمله جدید اون روز بهش می گم و کلی خوشحال می شه و تو هم با تکرارشون لبخند رو روی  لبهامون می شونی تو پست قبلی یادم رفت بنویسم که پریدن رو یاد گرفتی .... می گی یک دو سه و می پری بالا خودت هم خیلی خوشحالی که یه مهارت جدید رو یاد گرفتی و هرجایی که میری اول چندتا می پری تا به همه نشون بدی چه کار جدیدی یاد گرفتی:) این شبهای طولانی رو با بد خوابی هات یه کم سخت کردی ...راستش چند شب خوب می خوابی ولی یهو ...
7 آذر 1391

آوا در ماهی که گذشت

سلام گل دخترکم خوبی؟ بازم معذرت که پست هات رو دیر به دیر می نویسم باور کن خیلی سرم شلوغه :) خوب بریم سر مطالب این ماه:) *با خانواده تشریف بردیم قم و جمکران زیارت :) خیلی هم خوش گذشت :) این شما و آقا امیر رضا و ملیکا جونم تو صندوق عقب ماشین:) *یه مهمونی با دوست جونامون سحرجون و آزاده جون داشتیم و شما هم کلی با آقا پارسا و آیسان جونم بازی کردید و البته بیشتر با ایسان بودی و پارسا جونم رو تنها می ذاشتی اونم میامد هی می گفت آوا :) ...خلاصه شب خوبی بود و دور هم خوش گذشت آیسان جونم...آقا پارسا...آوا گله در ضمن کفشهاتون هم از کمدتون اوردی و خلاصه هر کفشیت رو که مهمونامون پاشون می کنن دفع...
14 آبان 1391